تفسیر خط به خط «دربارۀ جان» ارسطو منتشر شد
ترجمه کتاب «تفسیر خط به خط دربارۀ جان ارسطو»، دردو جلد و در بیش از ۶۰۰ صفحه در قطع وزیری، بهصورت درونسازمانی و در شمارگان محدود منتشر شد. قرار است متن این کتاب در «گامراه فلسفه»، یکی از گامراههای دوازدهگانه طرح ملی «ارتقای پروفشنگرایی در شبهپروفشنهای ایرانی» تدریس شود.
دوستداران حکمت در ایران با جایگاه رفیع ارسطو در تاریخ تفکر علمی آشنایند و بهدرستی وی را «معلم اول» میدانند. در میان آثار ارسطو که بسیاری از قلمروهای دانشهای بشری را در برمیگیرند، کتاب «دربارۀ جان» برای درک فلسفه وی نقش کلیدی دارد. اما یوجین جندلین در تفسیر خود نشان میدهد که چطور و چرا نظرات صریح ارسطو در طول بیش از دو هزار سال درک نشد یا بد فهمیده شد.
در سنت غنی و ارزشمند ارسطوشناسی ایرانی/اسلامی کتاب «دربارۀ جان» با عنوان «درباره نفس» شناخته میشود. اما موضوع اصلی این کتاب ارزشمند همان چیزی است که موجود جاندار را از بیجان متمایز میسازد. مناسبترین معادل برای این چیز، «جان» است. به همین خاطر، مترجم این کتاب، بهجای عنوان شناختهشدۀ «دربارۀ نفس» عنوان رسای «دربارۀ جان» را برگزید
به همین ترتیب، مترجم در ترجمه این کتاب، بهجای بهکارگیری اصطلاحات شناختهشده در سنت ارسطوشناسی ایرانی/اسلامی، به تأسی از مفسر کتاب، کوشیده است از معادلهایی استفاده کند که حتیالمقدور مانع از آن شود که پیشفرضهای مندرج در این اصطلاحات، مانع فهم ارسطو شود. فهرست این اصطلاحات بلندبالا هستند و بحث در مورد آنها بیرون از حوصله محدود این مقدمه است.
کسانی که تحولات فکر فلسفی را در سطح جهانی دنبال میکنند بهخوبی از سر برآوردن یک «جنبش نوارسطویی» از درون فلسفه تحلیلی طی دهههای اخیر آگاهند. «تفسیر خط به خط درباره جان ارسطو» به یک معنا یکی از ثمرات همان جنبش است که نشان میدهد، بر اساس مفاهیم و استراتژیهایی که ارسطو در «دربارۀ جان» بنیان گذاشته است، دانش جدید زندگی و موجود زنده در آیندهای نهچندان دور سر بر خواهد آورد که از دانش فعلی نسبت به طبیعت و موجودات بیجان بسیار فراتر خواهد رفت.
این تفسیر از ارسطو امکان مصادره این برجستهترین تفکر عقلی را از فیلسوفنمایاین که فلسفه را پوششی برای ایمانیات جزمی خود میخواهند سلب میکند.
درباره این کتاب و درباره نحوه تدریس این کتاب در «گامراه فلسفه» و ارتباط آن با «جهش فرهنگی» برای گذار از جامعه ماقبل عقلی به جامعه عقلی، سخن بسیار است و این گامراه تازه آغاز شده است.
همچنین، در پرتو درک نوین از «دربارۀ جان» ارسطو، سراسر سنت ارسطوشناسی و بهطورکلی سراسر سنت فلسفی ایرانی/اسلامی از نخستین مواجهههایش با تفکر فلسفی یونانی تا امروز حتماُ باید مورد بازنگری قرار بگیرد و قرار خواهد گرفت. اینها بخشی از برنامههای آینده «جهش فرهنگی» است. اما، اکنون، برای آشنایی مقدماتی با این کتاب، ترجمه پیشگفتار آن در ادامه نقل میشود، با این تذکر که این ترجمه نیز هنوز نهایی نیست.
خاطرنشان میکند: متن پیدیافی کتابهای «کادرها»، که نقش نشریات آموزشی کارگاههای آموزش دستورنامه رابرت را ایفا میکنند، رایگان یا همت عالی است. علاقهمندانی که بخواهند بابت دریافت کتابها و کمک به تداوم «جهش فرهنگی» مبلغی پرداخت کنند، میتوانند کمکهای خود را به شمارهی حسابی که تقدیم میشود واریز کنند.
مبالغ دریافتی زیر نظر هیئتامنای دفتر کارگاههای آموزش دستورنامه رابرت (کادرها)هزینه خواهد شد. سرکار خانم طاهره نقیئی، و آقایان علیاصغر تکدهقان، کمال حسینی، شهرام حلاج، عبدالفتاح سلطانی، سهیل فاضلی و علیرضا هاشمی، اعضای هیئت امنا هستند که بر نحوه هزینه کردن کمکهای مالی دریافتی، طبق اصولی که اعلان خواهد شد، نظارت خواهند کرد و گزارش دخلوخرج وجوه دریافتی را بهصورت علنی منتشر خواهند کرد.
علاقهمندانی که تمایل دارند کتابهای کادرها را دریافت کنند میتوانند با شماره تلفنهای ۸۸۹۱۱۰۱۷ و ۰۹۳۵۶۵۲۸۶۱۱ (دفتر کادرها) تماس بگیرند یا پیام بگذارند تا متن الکترونیکی یا کاغذی کتاب به آنان تقدیم شود.
پیشگفتار
نویسنده: یوجین جندلین
مترجم: داود حسین
هدف و برنامه
قرار است این تفسیر نقش راهنمای «دربارهٔ جانِ» ارسطو را ایفا کند. مخاطبان این تفسیر کسانی هستند که متن را میخوانند و هنگام مواجهه با یک معضل گیجکننده متوقف میشوند. در این تفسیر دنبال حل همان معضلات باشید. یا اگر دیرزمانی است که با معضلات «دربارۀ جان» دستوپنجه نرم میکنید، این تفسیر راهنمای شما خواهد بود.
این تفسیر برای ارسطوشناسان متخصص طراحی شده است؛ اما مطالب آن را طوری بخشبندی کردهام تا برای خوانندگان مبتدی هم مفید باشد. هدف بخش اصلی کتابْ تفسیر آن دسته از اظهارات واضح است که برای هر کس با هر دیدگاهی میتواند مفید باشد؛ اما مخاطبان بخش «پینوشتهای» کتاب، ارسطوشناسان متخصص هستند. پینوشتهای کتاب خوانندگان مبتدی را که تازه میخواهند ارسطو را بفهمند، گیج خواهد کرد؛ اما به فیلسوفان مجرّب نیز توصیه میشود پینوشتها را بعد از قرائت تفسیر من از متن مطالعه کنند. موضوعات مطرحشده در برخی از پینوشتها، «دربارۀ جان» را بهعنوان یک کلِ با دقت تدوینشده در نظر میگیرد.
در بخش اصلی فقط منظور ارسطو را توضیح میدهم. میدانم که اخیراً اظهار نظر صریح دربارهٔ منظور ارسطو از مُد افتاده است، اما هیچکس مجبور نیست، برای قرائت متن ارسطو، مسیر طولانی من را طی کند. بعضی نکتهسنجیهای ظریف به توضیحات صریح میانجامند. عباراتی که روشن به نظر میرسند اغلب با عباراتی در جای دیگر در تناقض قرار میگیرند تا اینکه سرانجام دریابیم ارسطو یک تمایز غریب ایجاد میکند که هر دو عبارت را توضیح میدهد؛ اما برخی عبارات ممکن است مشکلات بیشتری ایجاد کنند که هنوز مستلزم یافتن تمایز عجیب دیگری هستند. پس از یک زمان طولانی، وقتی متن کاملاً هماهنگ شد، میتوان یک سطر را بدون بروز مشکلات قبلی توضیح داد. مبنای اظهارات، تردیدها و قرائتهای جایگزین خود را در پینوشتها توضیح میدهم. در آنجا ارتباط بخشهای زیادی از دربارۀ جان را با سایر آثار ارسطو نشان خواهم داد.
تمام معضلات متن را در پینوشتها بررسی میکنم. به خوانندگان یادآوری میکنم که بسیاری از این معضلات فنی هستند. این نکات فقط برای یک ارسطوشناس متخصص جالب خواهد بود. حل یک معضل کوچک میتواند معضلات دیگر را توضیح دهد و پیامدهایی به بار آورد که در ابتدا قابلتصور نبودند. برای نمونه، معضل کوچکی از این نوع جایی (در ۴۲۸ الف ۱۱) است که ارسطو انکار میکند زنبورهای عسل و مورچهها تخیّل داشته باشند، درحالیکه جایی دیگر با صراحت تأکید میکند تمام جانوران تخیّل دارند. این معضل معروف است. قبل از آکویناس، آلبرت کبیر تأکید کرد که مترجم باید اشتباه کرده باشد. آکویناس این عبارت را در ارتباط با جانورانی که فقط یک حس دارند تفسیر کرد، اما این تفسیر در مورد زنبورهای عسل و مورچهها که تمام پنج حس را دارند توضیحی نمیدهد. برخی از مفسران امروزی (او. سی. تی؛ و ترستریک) میخواهند این مشکل را با تصحیح متن برطرف کنند. هَملین فکر میکند آن عبارت باید به این معنا باشد که مورچهها و زنبورهای عسل فاقد نوع «فکرشده» (انسانی) تخیل هستند، اما طبق نظر ارسطو تمام جانوران فاقد این نوع تخیل هستند. با حل چند معضل دیگر من نشان میدهم وقتی ارسطو میگوید آن نوع از تخیل که معتقد است زنبورهای عسل و مورچهها فاقد آن هستند، آن نوع تخیلی که موضوع بحث ماست، مستلزم حسِ زمان است که فقط جانوران عالیتر دارند. آنان باید قادر باشند تصاویر را بهمثابه تصاویری از گذشته درک کنند. نحوهٔ توضیح ارسطو دربارهٔ حس زمان معانی ضمنی بسیار گستردهای دارد. حل معضلاتی که طی قرنها در ابهام مانده بودند هیجانانگیز است، اما میخواهم خواننده را مطمئن سازم که سودمندی بخشهای زیادی از این تفسیر بسیار مبرمتر از اینهاست. در ادامه بعضی از این کاربردها و نیروهایی را مورد بررسی قرار میدهم که قرائت ارسطو فراهم میآورد.
میتوانم معیاری در اختیار خوانندگان قرار دهم که بر اساس آن داوری کنند آیا تفسیر من در هر مورد درست است یا نه. نظرات من را نباید به جای نظرات ارسطو تلقی کرد. یک تفسیر هرگز نباید جایگزین متن شود؛ بنابراین نباید آنچه را جندلین میگوید تکرار کنید و مدعی شوید ارسطو این را میگوید. اگر در متن به معضلی برخوردید، توضیحات من را بخوانید، سپس بیدرنگ به آن نکته در متن مراجعه کنید. ممکن است به این نتیجه برسید که منظور متن همان است که تفسیر میگوید، نیز ممکن است به نتیجه دیگری برسید. شما باید منظور ارسطو را مستقیماً از همان مطلب در متن خودش استنباط کنید. مطالب دیگر هم بعداً باید آن برداشت را تأیید کنند.
بسیاری از تفاسیری که دیدهام آنقدر ضعیف هستند که حتی یک مبتدی هم میتواند با استفاده از آزمون من ضعف آنها را دریابد. تفسیر من یا تفسیر آنان را باور نکنید. یک تفسیر در حل یک نکته پیچیده فقط هنگامی موفق است که شما به متن مراجعه کنید و: آه! حالا متن چیزی میگوید که بامعناست. بعداً ممکن است متن را طور دیگری تفسیر کنید اما آن عبارت دیگر مثل قبل بیمعنا نخواهد شد.
در حال حاضر بسیاری از فیلسوفان بر این واقعیت تأکید میکنند که هیچ قرائت صحیح واحدی از یک متن وجود ندارد. درست است که علائق مختلف میتواند بر یک متن تحمیل شود و در پاسخ به آنها، متن به شکل بسیار متفاوتی سخن خواهد گفت؛ اما یک متن ابتدا باید بهعنوان نوشتهای که با تأمل و دقت و طبق یک نقشه، با بخشها، پیوندها و منطق درونی خلق شده است، پذیرفته شود. بهترین کاربران شعارِ «متنی وجود ندارد» یک متن را با دقت و با درستی تحلیل میکنند تا مشخص سازند چگونه آن را «ساختزدایی» کنند. مادام که متن حاوی مقادیر زیادی مزخرفات گیجکننده باشد، هنوز به چنان مرحلهای نرسیده است.
دلیلی وجود دارد که چرا میتوان برای مدتی طولانی اینطور گیج بود، اما بعد ملاحظه کرد آنچه متن میگوید کاملاً واضح است. برای فهم متن باید بتوانیم آنچه را میگوید تصوّر کنیم؛ باید متن را با گامهای فکری خودمان دنبال کنیم؛ اما فکر خودمان از قبل با مفروضات زیادی که از ساخت آنها آگاه نیستیم، ساخته و جهتدار شده است. قادر به تصور جایگزینهای دیگر نیستیم. از منظر فکر خودمان، یک عبارت در متن ممکن است یک اشتباه فاحش به نظر برسد. شخصی مثل ارسطو، دستکم باهوش متوسط، نمیبایست چنان اشتباهی را مرتکب شده باشد؛ بنابراین میتوانیم مطمئن باشیم که این مطلب نمیتواند چیزی باشد که ارسطو فکر میکرده است یا اینجا نوشته باشد. اما چه معنای دیگری میتواند داشته باشد؟ برای صرفهجویی در سالهای فراوان تلاشهایم به نفع خوانندگان، طرز فکر ناآشنا را برای آنان توضیح میدهم که اگر مورد توجه قرار بگیرد، اجازه میدهد متن بامعنا شود؛ اما امر فقط هنگامی رخ میدهد که به متن رجوع کنند تا دریابند آیا متن اکنون بهروشنی سخن میگوید یا نه. من سپس قرائت خودم را در پینوشتها بررسی و از آن دفاع خواهم کرد.
ارسطو در بسیاری از عبارات با صراحت علیه فرضی که ما در حال مطالعه آن هستیم استدلال میکند؛ اما ازآنجاکه در این لحظه در حال مطالعه آن فرض هستیم، توجه نمیکنیم که ارسطو دارد آن فرض را انکار میکند. به نظر میرسد در حال خواندن مطلب دیگری هستیم. اغلب در بازاندیشیهای خود متوجه این موضوع شدهام. بعداً تعجب کردهام: چطور متوجه انکار صریح ارسطو نشدم؟ هرگز نمیتوان مطمئن بود تمام مواردی از این دست مورد توجه قرار گرفته باشد.
دربارۀ این تفسیر
در قرون وسطی صفی طولانی از علما سنت تحقیقات عمیق ارسطو را بنیاد گذاشتند. در آن سنت یک مبتدی جملات معتبر زیادی در مورد نظرات ارسطو میآموخت که در ابتدا مانند فرمولهای اسرارآمیز عمل میکردند. میشد آنها را تکرار کرد اما فقط بهتدریج درک میشدند. برای نمونه، فرد از ابتدا میآموخت که در نظر ارسطو «ماده جسم یا ذره نیست؛ ماده بالقوگی است». شاید چند سال بعد فرد قادر میشد به خودش بگوید چطور میتوان ماده را فقط بهعنوان بالقوگی و نه بهعنوان ذرات یا اجسام اساسی قابلشناسایی در نظر گرفت. این مطلب فقط همراه با درک اصطلاحات و جملات دیگر درک میشد. با چنین اَفهام تدریجاً مکتسبهای، علما میدانستند که سبک خاص تفکر ارسطو با انواع آشناتر تفکر بسیار متفاوت است.
ایرادات زیادی بر این سنت وارد بود. ارسطو با اصطلاحات لاتینی مورد بحث قرار میگرفت که مفاهیم او را مخدوش میکردند. هر مفسری، بدون اشاره به قرائتهای دیگر، ادعای قرائت «صحیح» داشت. به نظرشان هرچه را ارسطو میگوید میفهمیدند. وقتی نمیتوانستند به معنای درونی گفته او ورود کنند، یک فرمول قدیمی را، همچنان با لحن جسورانه، تکرار میکردند. به نظر میرسید فقط شمای خواننده فرمول را نمیفهمید. بسیاری از فرمولهای ارسطویی بهطور ناخودآگاه ناروشن باقی میماندند.
در واکنش، فیلسوفان تحلیلی (بهخصوص علما و مترجمان در آکسفورد) بهسادگی کل سنت را کنار گذاشتند و از نو شروع کردند. فیلسوفان تحلیلی، طبق رویکرد کلی آنان، در جستجوی وضوح میکوشیدند. آنان فقط چیزی را میپذیرفتند که بهوضوح آن را میفهمیدند. آنان اغلب اذعان داشتند که متحیرند. حتی وقتی احساس اطمینان میکردند، هنوز برای قرائتهای دیگر جا باقی میگذاشتند. برخلاف لحن «حق همیشه با من است»، بسیار واقعبینانهتر و دلپذیرتر است که علما مینویسند: «اگر درست بگویم، منظور ارسطو این است که...»، یا «چگونه قرار است این را بفهمیم؟»، «چطور میتوانیم این را برای خود قابلفهم کنیم؟» «استدلال خواهم کرد...» و «یک مخالف حالا باید بپرسد که آیا...».
این مفسران همچنین برای بسیاری از ابهامات دستورزبانی متون موجز ارسطو توضیحات ارزشمندی ارائه دادهاند. ارجاعات اغلب مبهم در آثار عمدهٔ او را با دقت بررسی کردهاند. اکنون ادبیات کاملی از این نوع در دسترس است که بدون آن نمیتوان پژوهشی انجام داد. سطح نوینی از دقت لغتشناسی معضلات بسیاری از عبارات را حل کرده است.
اما روش نوین هم عاری از مشکلات نیست. هستند مفسرانی که برای فهم روش واقعاً متفاوت تفکر ارسطو هیچ تلاشی نمیکنند. مثلاً، ویلیامز مفهوم رایج ارسطو از «بالقوگی» را نقد میکند: ویلیامز مینویسد: «آنچه فعلاً چیزی نیست چیزی نیست... آنچه بالفعل وجود دارد، اغتشاش در فکر ارسطو است» (دربارهٔ کون و فساد، ارسطو، ترجمه همراه با توضیح، کلارِندون، آکسفورد: ۱۹۲۸، ص ۲۱۹). نمیخواهیم به فرمولهای رایج اکتفا کنیم و اذعان داریم ارسطو دربارهٔ بسیاری چیزها یقیناً اشتباه کرده و سردرگم بوده است؛ اما درک مفهوم «بالقوگی» او به تلاشهای وسیعتری نیاز دارد.
آغاز مجدد و فقط پذیرش آنچه یک فرد واقعاً میفهمد یک ایده عالی است و میتواند بهوضوح جدیدی منجر شود؛ اما اگر کسی حتی بررسی آنچه را که هنوز قادر به فهم آن نیست رد کند در درک نکات اصلی که سنت قدیمیتر از همان ابتدا به آنها اشاره میکرد ناکام میماند.
برای نمونه، برخی از مفسران تشخیص نمیدهند که مفهوم ارسطو از «ماده» تا چه حد با مفهوم فیزیک کلاسیک غربی متفاوت است. بیان اغلب تکراری ارسطو که «ماده بالقوگی است» غیرقابلقبول به نظر میرسد. برخی از مفسران بهجای باز گذاشن بحث دربارهٔ چیستی معنای ماده، ارسطویی معرفی میکنند که فاقد آن مفهوم از ماده است.
در قرائت یک متن نامأنوس باید اجازه داد کلمات اصلی معناهای ناآشنا داشته باشند. معنای واقعی آن کلمات فقط با کاربرد آنها در متون متعدد آشکار میشود. معانی آنها را فقط بهتدریج میتوان آموخت. اگر کسی نسبت به فهم فوری معنای آنها اصرار داشته باشد، در آن صورت سؤال خوبِ: «چگونه میتوانیم این کلمه را برای خود قابل فهم سازیم؟» به سؤال کاملاً متفاوت بدل میشود: «این کلمه برحسبِ مفروضات ضمنی در طرز فکر ما، چگونه فهم میشود؟». اغلب نمیتواند فهم شود.
یک فلسفه متفاوت را نمیتوان فوراً فهمید. یک فلسفه معانی اصطلاحات اساسی خود را تغییر میدهد. اگر کسی این تغییر در معانی کلمات را نپذیرد، در آن صورت، متن پر از جملات بیمعنا به نظر خواهد رسید.
بعضی از مفسران فکر میکنند ارسطو بهکلی «مردّد» است، «هیچگاه مشکل را حل نمیکند» و «فوقالعاده غامض» باقی میماند. آنان خیلی زود به این نتیجه میرسند که «متن این قسمت احتمالاً مخدوش است»، یا «این فصل مجموعهای از قطعات پراکنده» است، یا «این عبارت ارتباط چندانی با عبارت قبلی ندارد». این مفسران اغلب فکر میکنند «هیچچیز قابلفهم نیست».
ارسطو را سردرگم و برخطا انگاشتن بدترین دام نیست. اگر ارسطو که از هنگام رنسانس عمدتاً طردشده است، صرفاً کنار گذشته میشد، مشکلی ایجاد نمیکرد؛ اما برخی از مفسران با جداسازی، بازتفسیر و سپس نقل جملات ارسطو بهنحویکه مفروضات منطق مدرن را نقض نکنند، او را از «غیرمنطقی» بودن «مصون» نگاه داشتند. انکار میشود که ارسطو به بعضی از مفاهیم «غیرمنطقی» خود نیاز داشت. ارسطویی فاقد تلقیات اصلی او بهعنوان دفاع از ارسطو عرضه میشود.
من با هلن لانگ موافقم که مینویسد: «ترجمه فیزیک ارسطو به اصطلاحات مدرن، مثلاً به اصطلاحات فیزیک نیوتنی، موضع او را یکسره تحریف میکند...». لانگ از ابتدا با قبول اینکه پروژه ارسطو (ازلحاظ فیزیک نیوتنی) «در مورد همهچیز» غلط است، مشکل را کنار میگذارد. پس در هیچ موردی کاری باقی نمیماند جز تلاش برای فهم ارسطو در متن و در اصطلاحات خودش. فکر میکنم این تنها راه فهم هر فلسفهای است. وقتی این فهم حاصلشده باشد، میتوان هر چیز آن فلسفه را در اثر خود آزادانه انکار کرد، تصدیق کرد، بازتفسیر کرد، به کار برد، یا تغییر داد.
وقتی ما برخی از روشهای یک کشور بیگانه را بشناسیم متوجه خصوصیاتی در کشور خودمان میشویم که قبلاً هرگز اینطور به آنها توجه نمیکردیم. با نگاه ازنقطهنظر خارجی، روشهای آشنای خودمان میتواند گیجکننده شود. چطور قبلاً میتوانست آنقدر طبیعی به نظر برسد؟ برهمین قیاس، فهم یک متن نامأنوس مستلزم آگاهی از مفروضات خودمان است که قبلاً به نظر نمیرسید مفروضات باشند. اگر این آگاهی رخ ندهد، ما نمیتوانیم استدلالهای متن را دریابیم؛ بنابراین گاهی از خواننده میخواهم نظر رایج مدرن را از منظر ارسطو مورد توجه قرار دهد. آنگاه مفروضات خودمان گیجکننده میشوند و آنها را در عبارات ارسطو قرائت نمیکنیم.
امکان فهم یک فلسفه ناآشنا متضمن این امکان است که بتوان به روشهای حقیقتاً متفاوت معنا ساخت. میتوان شعف ناشی از تعقیب یک طرز فکر یکسره متفاوت با طرز فکر خود را کشف کرد.
بگذارید مشکلات موجود در متن را مشخص کنیم. اجازه دهید به فرمولهای مبهم اکتفا نکنیم. اجازه دهید برای توضیح استدلال درونی این فرمولها تلاش کنیم. بگذارید عبارات بهظاهر متناقض ارسطو و قرائتهای احتمالی آنها را گردآوری کنیم و آنها را با یکدیگر ارتباط دهیم نه اینکه به نتایج دلخواه متوسل شویم؛ اما اجازه دهید مفاهیم ارسطو و تمایزات عجیب آنها را همانطور که ارسطو آنها را تعریف میکند حفظ کنیم و مفاهیم را با یکدیگر مقایسه کنیم تا ارتباط درونی آنها را کشف کنیم. میتوانیم تشخیص دهیم چه زمانی ارتباط دورنی کلمات را کشف کردیم، زیرا هر توضیحی عبارت دیگر را نیز توضیح میدهد. آرزوی من این است که تفسیرم در راستای این خطوط باشد.
هدف دوگانه از قرائت ارسطو
البته شما علاقه دارید «دربارهٔ جان» ارسطو را به خاطر خودش بفهمید. این اثر یکی از آثار بزرگ تمام دوران است و تا امروز در بسیاری از فلسفهها بهطور ضمنی تأثیر گذشته است. همچنین به فهم سایر آثار ارسطو نیز خیلی کمک میکند. «دربارهٔ جان» و «متافیزیک» باید باهم قرائت شوند زیرا آنچه را در متافیزیک فقط بهصورت کلی بیان میکند، اینجا آن را نشان و انجام میدهد؛ اما محصول جانبی بسیار بزرگتری هم وجود دارد. وقتی فکر او را بافکر خودتان دنبال کنید، مسیرهایی را در فهم خود به وجود میآورید که حتی اگر آنچه را ارسطو گفته است فراموش کنید به شما کمک خواهند کرد. هر مسیری را طی کنید، بهطور ضمنی از بسیاری از مفروضات ناخودآگاه، خطاها و سادهانگاریها مصون خواهید ماند، زیرا زمانی همراه با او فکر کردهاید. نوع تفکر او، استراتژیهای قدرتمند او، نوع مفهومسازی که اینجا با آن آشنا میشوید، همیشه بهطور ضمنی در دسترس شما خواهد بود و با هر نکتهٔ دیگری که بیاموزید غنیتر خواهد شد.
نوع مفهوم نسبتاً تجربی که ارسطو میآفریند قادر نیست به موفقیت تکنولوژیک سادهکنندهای دست یابد که نوع مفهوم غربی، انتزاعی، ریاضیاتی ما فراهم میآورد. از سوی دیگر، چیزهای زیادی وجود دارد، شاید بهویژه خصوصیات اصلی موجودات زنده و انسان که ذاتاً باید از نوع ریاضیاتی مفهوم نجات یابند. «دربارهٔ جان» میتواند استراتژیهای مفهومی برای توسعه بعدی نوع دیگری از دانش مدرن موجودات زنده و انسانها را که به آن نیاز داریم، ارائه دهد.
هر کدام از طرز فکرهای مختلف قادرند معبرهای بزرگی را بگشایند که در صورت فقدان آنها مسدود باقی میماندند؛ بنابراین هر فلسفه قدرتمندی نه فقط به خاطر خودش، بلکه به این خاطر نیز مفید است که به میزان بسیار زیاد قدرت تفکر ما را نسبت به موقعیت خودمان در حال حاضر میافزاید.
یک فیلسوف در مرز تفکر میایستد، جایی که معانی آشنا به امکانات نامرئی گشوده میشوند، جایی که کلمات میتوانند در جملات عجیبوغریب ترکیب شوند تا چیزی بگویند که آن کلمات قبلاً هرگز نگفته بودند. در قرائت هر فلسفهای، اگر ما بهتدریج دریابیم کلمات چطور در جملهها به کار گرفته شدهاند، اگر ما برای ایستادن درجایی که فیلسوف ایستاده است تلاش کنیم، اگر بکوشیم از همانجا به چیزی بنگریم که فیلسوف ازآنجا به آن نگریسته است و اگر آنطور که فیلسوف ازآنجا به جلو رفته است ما هم تعقیب کنیم، هرگز دوباره به مفاهیم قبلاً موجود محدود نخواهیم شد. وقتی بتوانیم روی مرز فکر کنیم، جز توسعهٔ بیشتر و بیشتر فکرمان کاری نمیتوانیم کرد. بعد میتوانیم هر موضوعی را به طرق گوناگونی که جزو آن فلسفه هم نبودهاند تحلیل کنیم.
ارسطو مطمئناً دربارهٔ صدها مطلب اشتباه میکرد و در مورد صدها مطلب دیگر درست گفته است، اما طرز تفکر و استراتژیهای مفهومی نه درست و نه غلط هستند. آنها در هر دورانی ازجمله در حال حاضر برای هر کس که میکوشد نو بیاندیشد، ارزش منحصربهفرد دارند. طرز فکرها نه درست و نه غلط، بلکه ارزشمندند.
درباره ترجمهها
اگر با زبان یونانی بهخوبی آشنا نباشید، باید دستکم دو ترجمه مختلف (و ترجیحاً بیشتر) از «دربارهٔ جان» در اختبار داشته باشید. در کلاسهای من فقط یکی از ترجمهها را باهم میخوانیم، اما دانشجویان باید دستکم یک ترجمه دیگر هم داشته باشند. فقط یکی از آنها را بخوانید، اما وقتی مطلبی را درک نکردید، به ترجمه دیگر مراجعه کنید. تعجب خواهید کرد که چطور اغلب اوقات معضلات حل میشوند. عبارات انگلیسی کاملاً متفاوت در ترجمه دوم معضل ترجمه اول را برطرف میکند، البته، اگر آن معضل به نسخه انگلیسی کتاب مربوط باشد. برای جلوگیری از این قبیل معضلات ناشی از ترجمه هیچ راهی وجود ندارد، اما با مقایسه دو یا سه ترجمه مختلف میتوانید منظور ارسطو را دریابید.
ترجمهای که من اغلب از آن نقل میکنم ترجمه هملین است، با چند مورد تصحیحشده. تصحیحات اصلی من عبارتاند از:
«بهطورکلی» او باید «کلی»، یا «بر اساس کل» باشد.
«همزمان» او باید «باهم» باشد
«تأمل» او در دوـ ۱ (۴۱۲ الف ۱۰) باید «تأمل کردن» (اسم فعل) باشد،
«فعالیت» به «فعلیت» (تکمیلشدگی) قابل تعویض نیست.
ترجمه به ناگزیر مصالحهای دقیق بین وفاداری به متن اصلی و سلاست ترجمه است، اما برخی از ترجمهها بعضی از خصوصیات طرز تفکر ارسطو را زایل میکنند. اصطلاحات فلسفی که ارسطو با دقت آنها را متمایز میسازد معادل هم در نظر گرفته و جایگزین یکدیگر شدهاند. مفاهیمی که او صراحتاً با استدلالهای طولانی رد میکند با کلمات و عبارات انگلیسی دوباره تحمیل شدهاند. زمان و فضای نیوتونی در کلماتی مفروض گرفته شدهاند که استنباط ارسطو از زمان و مکان را مکنون نگاه میدارند. بعضی از مفاهیم عمدهٔ ارسطو که برای ما غریب هستند، با ترجمه همان کلمه به کلمات انگلیسی مْجابکننده مختلف در مکانهای مختلف، بهطورکلی ازنظر حذف شدهاند. خوانندهٔ انگلیسی هرگز نمیتواند متوجه وجود چنین مفاهیمی بشود، چه رسد به اینکه معنای نامأنوس آنها را درک کند، زیرا فقط با دیدن همان کلمه در جملات عجیب دیگر است که معنای آنها درک خواهد شد.
هملین معمولاً یک کلمه یونانی را همیشه به یک کلمه انگلیسی ترجمه میکند. او همچنین موفق میشود ترتیب کلمات و عبارت ارسطو را ماهرانه حفظ کند، بهنحویکه مبتدیان در آموزش زبان یونانی را قادر میسازد تا متن کتاب را به یونانی دنبال کنند.
برای نگارش تعدادی از اصطلاحات یونانی من از الفبای انگلیسی استفاده میکنم تا مبتدیان بتوانند یاد بگیرند با این کلمات «به یونانی» بیاندیشند.
کلمات انگلیسی که معمولاً برای ترجمه مفاهیم اصلی ارسطو مورداستفاده قرار میگیرند از تفسیرهای لاتینی در اواخر قرون وسطی اخذ شدهاند. «اکتیویتی»(فعالیت)، «آکچوالیتی» (فعلیت)، «سابستنس» (جوهر)، «مَتِر» (ماده) و نام «علل» اربعه همه از کلمات لاتینی به زبان انگلیسی منتقل شدهاند. زبان لاتینی پردهای از خدشه بر مفاهیم یونانی پوشانده است. مثلاً، برای «فعلیت» بهتر است «تکمیلشدگی» مورداستفاده قرار بگیرد، اما در حال حاضر حتی یک هم اسباب گیجی بیشتر خواهد شد. ترجمهها باهم خیلی تفاوت داشتهاند.
به خاطر تفاوت ترجمهها، کلمات انگلیسی زیر را من بهجای هم به کار میبرم:
اورکسیس اشتها، میل
آیستهسیس احساس، ادراک
پاسخین متأثر شده، تغییرکرده، پذیرنده تأثرات
سیمبهبهکوس ضمنی، اتفاقی (عَرَضی)
قدردانی
من تفسیرها و خلاصه تفسیرهای زیادی را خواندهام؛ اما تفاسیر این چهار نفر را اکیداً توصیه میکنم: تمیستیوس، وردنیوس، اینکیارته و لانگ. برای دانشجویان فقط تفسیر آکویناس را مفید میدانم. درحالیکه دربارهٔ برخی از موضوعات حیاتی با او مخالفم، اما تفسیر او را دربارهٔ هر نکتهای برای خوانندگان مبتدی تا حدی مفید میدانم. آکویناس با ارائه یک بند تفسیر دربارهٔ یک جمله، مطالب موجز ارسطو را شرح میدهد. تفسیر او برای قرائتهای اولیه «دربارۀ جان» بسیار مفید است. خواننده پس از این مرحله با معضلات زیادی مواجه خواهد شد که آکویناس به آنها نمیپردازد.
هرچند با معلم پیرم، ریچارد مککئون، به انحاء فراوان اختلاف نظر دارم، اما اکنون بهتر از همیشه میدانم چه خوشبخت بودم که از طریق او با تاریخ فلسفه مواجه شدم.
به خاطر مکالمات تلفنی بسیار مفید با دوست جدیدم، کِنِث تِلفورد، خرسندم. ما اغلب با یکدیگر مباحثه میکنیم، اما من گاهی از او و همیشه از فکری که گفتگوهای ما محرک آن بوده است آموختهام. ما آثار مکتوبمان را مبادله نکردهایم.
از راب پارکر به خاطر جنبههای فنی گردآوری دستنویس و تبدیل آن به کتاب تشکر میکنم.
چهار فرض رایج غربی غیرارسطوئی
میخواهم چهار فرض رایج غربی را مشخص کنم. بهمنظور قرائت ارسطو مهم نیست که خودمان این مفروضات را به معنای دقیق کلمه طرد یا قبول میکنیم. طرد صریح این مفروضات نقش ضمنی آنها را بیاثر نخواهد کرد، زیرا این مفروضات در ساختار بیشتر مفاهیم مشترک ما مندرج هستند. باید متوجه باشیم چه هنگامی آنها را مفروض تلقی میکنیم.
۱. مکان و زمان را میتوان به اشکال گوناگون درک کرد. با نگرش غربی، فرض میشود هر چیز واقعی باید در نوعی مکان خالی ظاهر شود که به نظر میرسد در برابر ما گسترده شده است و باید در نوعی زمان ظهور یابد که از لحظات معینی ترکیب شده است که حتی اگر همهچیز ثابت بماند به پیش میرود؛ اما در نظر ارسطو مکان خالی و زمان مطلق وجود ندارد.
برخی از مفسران میگویند ارسطو «آنوقت» مفهوم ما از «مکان» را نداشت. مفهوم مکان پیش از ارسطو کاملاً شناختهشده بود. ارسطو با صراحت علیه آن استدلال میکند. «اتمیستهای» یونانی که ارسطو با آنان مبارزه میکرد، وجود مکان خالی («جای خالی» که اتمها در آن حرکت میکنند) را مفروض تلقی میکردند.
ما همچنین باید اذعان کنیم که ارسطو لحظات معین را مفروض نمیگیرد، اما در عوض نحوهٔ بروز یک لحظه معین از زمان را استنباط میکند.
۲. نسبیتگرایی این روزها رواج دارد. مسلّم فرض میشود که جایگزین آن واقعگرایی ابتدایی است، یعنی این فرضکه حواس و مفاهیم کپی چیزها هستند. چون ارسطو نسبیتگرا نیست، بهسادگی فرض میکنند که اظهارات او اظهارات یک واقعگرای ابتدایی باشد؛ اما ارسطو با نسبیتگرایی کاملاً آشنا بود. در آتن زمان او دیدگاههای متعددی باهم در مبارزه بودند. سوفیستها تعلیم میدادند میتوان له یا علیه هرچیز با دلایلی به یک اندازه معتبر استدلال کرد. ارسطو مجموعهای از روشها را تصنیف کرد که بنیاد هر تعریفی را سست میکنند (طوبیقا). باید ببینیم چرا (ارسطو فکر میکند) رویکرد خودش هم از واقعگرایی ابتدایی و هم از نسبیتگرایی فراتر میرود.
۳. مواضع فلسفی آشنا جامع نیستند. تمایل داریم فرض کنیم یک دیدگاه قابلفهم باید اینسو یا آنسوی موضوعات فلسفی آشنا قرار بگیرد. حتی وقتی از هر دو جانب مسئله استقبال میکنیم، هنگامی که میکوشیم چیزی را تعریف کنیم، معمولاً فرض میگیریم که باید از بین جایگزینهای آشنا دست به انتخاب بزنیم. یکی از دو نظر باید معنا داشته باشد، نه هر دو. ارسطو نوعاً انتخاب نمیکند. او در هر دو سو پیشتر میرود و تمایزات جدیدی کشف میکند که دقیقتر هستند. سپس اغلب نتیجه میگیرد: «در یک معنایِ خاصِ مشخصْ این و این، اما در یک معنای خاص متفاوت نیز نه این و نه این، بلکه آن و آن». او هر دو معنا را شرح میدهد، اما نتیجه بینظیر میتواند غریب و پیچیدهتر از هر مفهوم آشنا باشد. ما اغلب باید به او اجازه بدهیم ما را به موضع ناآشنا سوق دهد.
۴. ماده: تمایل داریم فرض کنیم – اما ارسطو انکار میکند – که موجودات جاندار و بیجان واجد یک نوع ماده هستند. ما ماده را به ذرات نهایی آن تقسیم میکنیم و این ذرات میتوانند در اجسام جاندار و بیجان یکسان باشند. ارسطو ذراتی را که بازهم تقسیمپذیر نباشند انکار میکند. ماده بهتنهایی وجود ندارد، بلکه به این صورت یا به آن صورت وجود دارد. فقط فعالیت زنده آن نوع ماده را میسازد که زنده است. «دربارۀ جان» مفاهیم و استراتژیهای دانش ارسطو دربارهٔ موجودات زنده را تعریف میکند.