كارگاه‌هاي آموزش دستورنامه رابرت (كادرها)

تاريخ جنبش كادرها براي مخاطبان امروزي

9 مرداد 1394
جمعه 31 ژوئيه 2015 بوسيله‌ى گروه نويسندگان

تا همين چند وقت پيش، مخاطبان احتمالي تاريخ جنبش كادرها، پژوهشگراني فرض مي‌شدند كه در آينده ممكن است بخواهند جزئيات شكل گيري گفتمان جنبش كادرها را به مثابه يك گفتمان جامع آلترناتيو بررسي كنند. اما اين روش تاريخ نگاري به چند دليل با چالش مواجه شده است و مهم‌‌ترين دليل آن اين است كه تاريخ كادرها همين حالا نيز مخاطباني يافته است كه احساس مي‌كنند با خواندن اين خاطرات، نكات جديدي در مورد گفتمان در دست ساخت مي‌آموزند و در تجربه‌هاي منحصر به فرد كادرها شريك مي‌شوند. اما اين تغيير مخاطبان مستلزم تغيير در روش نگارش اين روزنوشت‌ها هم بود. و من مدت‌ها با خصوصيات اين مرحله انتقالي تاريخ نگاري دست و پنجه نرم‌ مي‌كردم. تا اينكه امروز صبح، وقتي از خواب بيدار شدم و طبق معمول ناظر روندهاي درون‌ذهني خودم بودم كه گويا در طول شب در تاريكي‌هاي ذهنم جريان داشته‌اند، دريافتم روزنوشتي كه در آخرين ساعات ديروز پنجشنبه 8 مرداد ماه 1394 براي آيندگان نوشته بودم براي امروزيان نيز مي‌تواند جذاب و خواندني باشد. آنچه كه در ادامه تقديم مي‌شود روزنوشت ديروز است كه چند جاي آن كمي دستكاري شده است. ممنون مي‌شوم اگر حوصله كرديد و آن را خوانديد و نكته ناخوشايندي در آن يافتيد، خبرم كنيد تا اصلاح كنم. و اما اصل روزنوشت ديروز:

پنجشنبه 8 مرداد 1394

اختلال در تاريخ‌نگاري

مدتي است كه نگارش تاريخ كادرها با اختلال مواجه شده است. مي‌خواهم با تشريح علت همين اختلال كار را ادامه بدهم به اميد اينكه بتوانم عوامل اين اختلال را بهتر بشناسم و بكوشم ديگر كارم را مختل نكنند.

يك عامل مهم اين است كه ماجراي مذاكرات هسته‌اي، به رغم آنكه برجام به امضا رسيد و در شوراي امنيت هم مطرح شد و رأي آورد، و انتظار مي‌رفت كه با فروكش كردن چالش‌هاي مربوط به اين قضيه، من وقت كم‌تري صرف دنبال كردن اخبار آن بكنم، در ايالات متحد آمريكا همچنان داغ است و من احساس مي‌كنم با دنبال كردن اين ماجرا چيزهاي بسياري زياد از روندهاي جاري در سطح جهان كشف مي‌كنم و چيزهاي جديد فراواني ياد مي‌گيرم. به دو موضوع كه امروز درك تازه‌اي از آن‌ها به دست آوردم و فكر مي‌كنم از محصولات جانبي دنبال كردن‌ روند‌هاي جهاني است اشاره مي‌كنم.

درك جديدي از لابي‌گري

تا همين امروز صبح كه در ضمن قدم زدن در باغچه حياط به درك جديدي از لابي‌گري رسيدم، فكر مي‌كردم لابي‌گري به اين معناست كه برخي از افراد سرشناس و با نفوذ و پول‌دار دم نمايندگان مجالس قانون‌گذاري را مي‌بينند و به اصطلاح سبيل آنان را چرب مي‌كنند تا هنگام بررسي يك مسأله به نفع گروه‌هاي لابي‌گر رأي بدهند. اين كار آنقدر زننده و زشت و غيراخلاقي است كه هروقت از لابي و لابي‌گري صحبت مي‌شد حالم به هم مي‌خورد و اين ماجرا را همچون لكه ننگي بر پيكر حكومت قانون و دموكراسي مي‌ديديم. در عين حال فكر مي‌‌كردم چون اين امكان براي تمام گروه‌هاي اجتماعي فراهم است، پس هر گروهي كه در اين زمينه فعال‌تر عمل كند بازي را در پارلمان مي‌برد. در واقع نوعي رقابت است كه البته، در ميدان آن پول‌دارتر‌ها برنده‌ترند. تأكيد مي‌كنم اين توجيه، چيزي از قباحت و زشتي اين كار كم نمي‌كرد و من همچنان اين دغدغه را داشتم كه چطور مي‌شود جنبه‌هاي غيراخلاقي لابي‌گري را حذف كرد؟

البته، در مورد كد اتيكز نمايندگان پارلمان‌هاي كشورهاي پيشرفته، در دوراني كه روي گفتمان «كد اتيكز» تمركز كرده بودم، چيزهايي زيادي خوانده‌ام كه مو را بر تن آدم سيخ مي‌كند. به عنوان يك نمونه اينكه اگر يك سناتور آمريكايي از سربرگ مجلس سناي آمريكا استفاده شخصي بكند او را به سلابه مي‌كشند. در اين صورت چطور ممكن است لابي‌گران سبيل اين افراد را چرب كنند و اين نمايندگان هم كه به مرحمت لابي‌گران سبيلشان چرب شده است بنا به خواسته‌ي لابي‌گران رأي بدهند و آب از آب تكان نخورد؟

متأسفانه شاهد لابي‌گري از نوع ايراني آن هم زياد بوده‌ايم. فروانند ثروتمنداني كه فكر مي‌كنند هزينه‌ي چرب كردن سبيل نمايندگان بخش مشروعي از هزينه‌هاي فعاليت اقتصادي در نظام سرمايه داري است و بايد با پرداخت چك‌هاي كلان‌مبلغ، خرج و برج نمايندگان را تأمين كنند و سبليشان را بچربانند تا مثلاً عليه واردات فلان محصول رأي بدهند. هرچند نظام اقتصادي حاكم بر ايران را «سرمايه‌داري‌» ناميدن احتمالاً يك ظلم عظيم به نظام سرمايه‌داري است، و در حاليكه كل اقتصاد ايران، درست مثل اقتصاد روستاهاي حاشيه‌ي كويري كه پائين دست مظهر قنات سامان مي‌يافتند، حالا، در دلتاي روخانه‌ي ارز‌ نفتي بنا شده است تا درآمدهاي‌ رانتي را به انواع كالاها و خدمات قابل مصرف در داخل بدل كند، لابي‌گري‌هاي سياسي هم با اين اقتصاد و اين نظام شبه‌ سرمايه‌داري خوب جور است.

اما، لابي‌گري، به معناي دموكراتيك و اخلاقي كلمه چيست؟ و چرا اخلاقي است؟ و چرا از اساس با آنچه كه من از آن مي‌فهميدم متفاوت است؟

نقش آموزه‌هاي دستورنامه رابرت

سال‌ها پيش در جايي از كتاب دستورنامه رابرت خوانده بودم نمايندگاني كه به نمايندگي از يك بخش يا حوزه در يك كنوانسيون شركت مي‌كنند آزادند تا به آنچه را كه صحيح مي‌دانند رأي بدهند و هيچ كس حق ندارد تصميمي را به آنان ديكته كند. اما آنان اخلاقاً ملزم هستند به پيشنهادهايي رأي مثبت بدهند كه فكر مي‌كنند اكثريت مردم حوزه يا شهر يا بخشي كه او را به عنوان نماينده اعزام كرده‌اند نيز به همان پيشنهاد رأي خواهند داد. در واقع نماينده وظيفه دارد در راستاي آنچه را كه وجداناً فكر مي‌كند نظر اكثريت موكلان اوست رأي بدهد. خوب. اين يك نكته مهم. اما نكته‌ي ديگري كه اين روز‌ها متوجه شدم اين بود كه دريافتم گروه عظيم لابي‌گراني كه اين روز‌ها مي‌كوشند تا نظر نمايندگان كنگره آمريكا را نسبت به توافق هسته‌اي شش قدرت جهاني با ايران عوض كنند، در واقع روي افكار عمومي حوزه‌هاي انتخاباتي كار مي‌كنند و تمام پول‌ها و كمك‌هايي را كه براي اين كار جمع آوري مي‌كنند صرف تغيير نظر مردم يك ايالت مي‌كنند: ميتينگ مي‌گذارند. آگهي‌هاي چند ميليوني در روزنامه‌ها چاپ مي‌كنند. تيزرهاي تلويزيوني بسيار گرانقيمت در ايالت پخش مي‌كنند تا حقايقي را در مورد يك موضوع با مردم در ميان بگذارند و از اين طريق نظر مردم يك ايالت را نسبت به موضوع عوض كنند. همزمان با اين فعاليت‌ها از مردم ايالت درخواست مي‌كنند تا به هر نحو كه مي‌توانند نظر خودشان را در مورد آن موضوع مشخص به اطلاع نمايندگان آن ايالت در كنگره برسانند. به اين ترتيب، عملاً يك ريال از آن اعانه‌ها به نماينده مجلس پرداخت نمي‌شود كه اگر پرداخت شود و نماينده‌اي چنين پولي بگيرد بايد او را با اردنگي از مجلس بيرون انداخت.

همين مشاهدات سبب شد امروز در حاليكه در حياط قدم مي‌زدم، وضعيت لابي‌گران در ايالت‌هاي مختلف آمريكا را در ذهنم تخيل كنم و در حاليكه ذهنم مشغول تماشاي فعاليت‌هاي لابي‌گرانه متعدد در ايالات مختلف آمريكا بود، بخش ديگري از ذهنم كه مثل يك تماشاچي در سالن تأتر نشسته بود و داشت اين نمايش‌هاي لابي‌گري را تماشا مي‌كرد ناگهان مثل ارشميدس كه از خزانه حمام فرياد كشان به بيرون جست كه: يافتم يافتم، فرياد كشيد: يافتم، يافتم. و تازه امروز صبح بود كه فهميدم: اي بابا، لابي‌گري اگر به اين صورت باشد كه خلاف اخلاق نيست!

بله، لابي‌گري - در واقع - چيزي جز اين نيست كه شما روي افكار عمومي كار كنيد و آن را در جهتي كه فكر مي‌كنيد به نفع اكثريت مردم است تغيير دهيد، بعد به نماينگان آن حوزه در نهادهاي قانوني بگوئيد: به موكلان خود نگاه كنيد، اكثريت آنان چنين خواسته‌اي دارند. در آن صورت، نماينده‌ي آن ايالات هنگام دادن رأي اخلاقاً وظيفه دارد در جهت خواست اكثريت حوزه نمايندگي خود رأي بدهد. در چنين جامعه‌اي است كه نظر سنجي اهميت مي‌يابد. چرا، چون اگر اكثريت مردم يك ايالت - مثلاً نيويورك - با توافق هسته‌اي مخالف باشند، نمايندگان آن ايالت اخلاقاً‌ حق نخواهند داشت تا به نفع آن توافق رأي بدهند. در اين صورت، كجاي لابي‌گري غيراخلاقي است؟ و چرا من اين همه دير متوجه مطلب شدم؟ جز اين است كه ِ[ . . . ]؟ و اين همه ناشي از همان عقب‌ ماندگي‌هاي فرهنگي نيست كه ما همه قرباني آن بوده‌ايم و هستيم؟ و آيا تحولات مثبت دهه‌هاي اخير را نبايد مديون فرايندهاي جهاني شدن بدانيم؟

آينده توافق هسته‌اي

امروز در جروزلم پست يا اسرائيل هايم گزارشي خواندم كه ادعا مي‌كرد نظرسنجي‌ها نشان مي‌دهد هرچه مردم آمريكا از جزئيات توافق‌نامه هسته‌اي ايران و شش قدرت جهاني آگاه‌تر مي‌شوند، درصد مخالفت آنان با توافق نيز افزايش مي‌يابد،‌ به نحوي كه در ميان گروه كساني كه با جزئيات توافق هسته‌اي آشنا هستند 64 درصد با توافق هسته‌اي مخالفند و معتقدند كه كنگره بايد وتوي رئيس جمهور را بشكند، در حاليكه اين رقم در ميان كساني كه با جزئيات قرارداد هسته‌اي آشنا نيستند 49 درصد است. نتيجه احتمالي اين نظرسنجي اين است كه اگر به همين ترتيب كار روي افكار عمومي مردم آمريكا ادامه يابد، تا فرارسيدن زمان رأي گيري در مورد توافق هسته‌اي در كنگره، چه بسا اكثريت مردم ايالات مختلف با اين توافق مخالفت خواهند كرد و در آن صورت نمايندگان آنان نيز اخلاقاً قادر نخواهند بود به نفع قرارداد هسته‌اي رأي بدهند. همين امروز يكي ديگر از سناتور‌هاي با نفوذ و دموكرات از ايالت نيويورك، عليه توافق هسته‌اي بيانيه‌ي بسيار تندي داد و به صراحت گفت كه وتوي اوباما را هم خواهد شكست. و اوباما هم از هواداران خود خواست در دفاع از توافق هستي وارد صحنه شوند و به كنگره فشار بياورند. همين داستان‌هاست كه سبب مي‌شود من همچنان بخش قابل توجهي از وقتم را صرف دنبال كردن اين ماجرا كنم و تاريخ كادرها را - گاهي - نانوشته بگذارم.

نمونه‌ي دوم :‌ارتش دموكراتيك و ارتش استبدادي

پريروز سه‌شنبه بود كه آقاي حامد ارجمند يكي از اعضاي جدي و باهوش كارگاه دانشجويان كه از طريق آقاي سيهل فاضلي جذب كارگاه شده است از من پرسيد: ارتشي بودن آقاي هنري مارتين رابرت مؤلف دستورنامه رابرت چه نقشي در علاقمندي اين فرد به اين قواعد داشته‌ است؟ اگر منظور وي را درست فهميده‌ باشم، فكر مي‌كنم مي‌خواست بگويد: چون هنري مارتين رابرت ارتشي بوده است، و ارتشي‌ها نيز خيلي منظم و با انضباظ تربيت مي‌شوند، لابد، تربيت ارتشي آقاي ربرت، اين تأثير را بر وي گذاشته‌ است تا او هم به نظم و انضباط اهميت بيشتري بدهد. بسيار خوب، اما من چه جوابي بايد به اين پرسش مي‌دادم؟ كمي گيج زدم و صادقانه جواب دادم: راستش من براي نخستين بار است كه با اين سؤال مواجه مي‌شوم و تا كنون هرگز به اين موضوع فكر نكرده‌ام. بعد كوشيدم توضيح بدهم كه آقاي هنري مارتين رابرت - به استناد گزارشي كه خودش از خاطرات خودش نوشته است - چطور به ضرورت اين قواعد براي اداره انجمن‌ها و سازمان‌هاي كشوري يا مدني پي برده است. بعد براي كارگاه توضيح دادم كه يك روز از آقاي هنري مارتين رابرت خواسته مي‌شود تا مجمع يك كليسا را اداره كند. خودش مي‌گويد هنگام اداره آن مجمع بود كه دريافتم بدون وجود برخي از قواعد اداره نشست‌ يك مجمع بسيار دشوار خواهد شد. از همان زمان به بعد است كه از كتاب‌هاي مربوط به امور پارلماني يك مجموعه قواعد استخراج و يادداشت مي‌كند و آن‌ها را در كلاه شاپوي خود جاسازي مي‌كرده است تا هروقت رئيس جلسه شد به آن‌ها مراجعه كند. بعد از اين تجربه‌هاست كه تصميم مي‌گيرد اين قواعد را گردآوري و منتشر كند. با اين حساب آيا ارتشي بودن وي هم در اين علاقه و تصميم نقشي داشته است؟ خودم جواب دادم: نمي‌دانم. اجازه بدهيد به اين موضوع بيشتر فكر كنم.

نقش كتاب دستورنامه رابرت

خيلي طول كشيد كه متوجه اين نكته در كتاب دستورنامه رابرت بشوم كه مسؤلان يك سازمان و يك انجمن مي‌توانند انتخابي يا انتصابي (و عضو يا غيرعضو) باشند، اما در هر صورت، هيأت مديره يك انجمن يا سازمان، معمولاً متشكل از مسؤلان يا افسران يا مقامات يك سازمان و يك انجمن است كه به صورت گروهي تصميم مي‌گيرند و به صورت گروهي در برابر مجمع سازمان پاسخگو هستند.

مدتي قبل بود كه هنگام تأمل در آئين‌نامه انجمن ملي پارلمانتارين‌ها متوجه اين نكته شدم كه هيأت مديره در نخستين اجلاس خود مقامات و افسران انتصابي سازمان را برمي‌گزيند و از جمله‌ي مقامات و افسران اين انجمن سردبيران نشريات انجمن هستند. در نتيجه، اين سردبيران كه طبق آئين‌نامه از سوي هيأت مديره منصوب مي‌شوند (يا رئيس انجمن آنان را شناسايي و براي تصويب به هيأت مديره معرفي مي‌كند)‌ عضو داراي رأي هيأت مديره محسوب مي‌شوند و با اينكه مي‌توانند عضو انجمن نباشند اما عضو هيأت مديره محسوب خواهند شد. بعد از آشنايي با اين نكته بود كه هر از گاهي به آقاي مهندس عطارديان بنيان‌گذار كانون عالي انجمن‌هاي صنفي كارفرمايي ايران (كعاصكا)‌ يادآوري مي‌‌كردم كه سردبير نشريه «پيام كارفرمايان» نيز جزو مسؤلان و افسران كعاصكا محسوب مي‌شود. در نتيجه شما بايد كسي را به عنوان سردبير انتخاب كنيد كه به او اعتماد داشته باشيد تا بتواند در نشست‌هاي هيأت مديره حضور يابد. و اگر به من اعتماد نداريد با كمال ميل حاضرم استعفا بدهم تا فرد مورد اعتماد هيأت مديره را انتخاب كنيد. و اگر اعتماد داريد من بايد بتوانم با حق رأي در جلسات هيأت مديره شركت كنم. البته مي‌دانستم تمام اين حرف‌ها براي هيأت مديره كعاصكا تازگي دارد و هضم آن‌ها به زمان نياز خواهد داشت.

من در مورد آفيسر و استاف (كارمندان)‌ مطلب به زبان انگليسي زياد خوانده‌ام و به فارسي ترجمه كرده‌ام. اما واقعاً بين او دو گروه از كاركنان يك سازمان چه تفاوتي وجود دارد؟ افسر يا آفيسر، داراي آفيس يا دفتر است، و در واقع مسؤل يك اداره محسوب مي‌شود، در حاليكه آن اداره تعدادي كارمند هم دارد كه به آفيسر يا مدير و رئيس اداره پاسخگو هستند. خوب، اين نكات بديهي به نظر مي‌رسند،‌ بله، اما تازه به مرور داشتم درك جديدي از «هيأت مديره» كسب مي‌كردم: مجموعه‌ي آفيسر‌هاي يك سازمان در يك تشكيلات به نام بورد جمع مي‌شوند و طبق قانون پارلمان به صورت گروهي در مورد نحوه‌ي اداره يك انجمن يا يك سازمان تصميم‌ مي‌گيرند و آن تصميم است كه به عنوان تصميم سازمان به اجرا درمي‌آيد. در اين صورت تمام افسران و مديران يك سازمان - طبق تعريفي كه آئين‌نامه آن سازمان خاص ارايه مي‌دهد - داراي رأي مساوي در هيأت مديره خواهند بود و هيأت مديره به مثابه يك كل در برابر مجمع سازمان پاسخگو خواهد بود. بله، شايد قبلاً‌ هم اين نكات را بلد بودم و مثل طوطي آن‌ها را تكرار مي‌كردم. اما فقط حالا مي‌فهمم كه يك بورد - در چارچوب قواعد دستورنامه رابرت - واقعاً‌ يعني چه و چرا يك بورد واقعي و دموكراتيك در ايران امروز منطقاً ممتنع خواهد بود؟

سه‌شنبه همين هفته - يعني پريروز - كه در اجلاس ششم كميته انتشار نشريه قطعه‌سازان خودرو در دبيرخانه انجمن سازندگان قطعات و مجموعه‌هاي خودرو شركت كرده بودم تا در مورد انتشار مجدد اين نشريه صحبت كنيم، آنجا هم با صراحت تأكيد كردم كه سردبير نشريه يكي از افسران محسوب مي‌شود كه تعدادي كارمند تحت مديريت او فعاليت مي‌كنند و تمام افسران يا مديران صاحب نظر انجمن بايد در هيأت مديره انجمن با حق رأي شركت كنند. البته، هيأت مديره انجمن سازندگان قطعات و مجموعه‌هاي خودرو- مانند هيأت مديره تمام انجمن‌هاي ايراني - اين روز‌ها چنان در گرداب مشكلات رويه‌اي و پارلماني دست و پا مي‌زند كه امكان ندارد هيچ سردبيري را در خود بپذيرد. من در اين مورد خيلي حرف براي گفتن دارم كه اميدوارم در آينده به آن‌ها بپردازم. اما نكته اين است كه درست وقتي در كميته انتشار قطعه‌سازان كلمه «آفيسر» را بيان كردم، انگار بخش ديگري از ذهنم كوشيد بين اين معنا از آفيسر - كه برايش تازگي داشت - با كلمه «افسر» كه به صورت اختصاصي در مورد مقامات خاصي در ارتش به كار مي‌رود، رابطه‌ي جديدي ايجاد كند و به اصطلاح كامپوتر‌يست‌ها يك «تگ» يا «برچسب» جديد براي يك پايگاه اطلاعاتي ذهني بسازد تا بتواند اين مفهوم جديد را در جايگاه مناسب خودش ذخيره‌ سازي كند. همانجا بود كه ناگهان دريافتم افسران يك واحد ارتشي هم بايد بتوانند مانند اعضاي هيأت مديره يك سازمان كشوري، در مورد مسائل آن واحد به صورت دموكراتيك تصميم‌گيري كنند.

با توجه به تمام اين اطلاعات و مفاهيم و برچسب‌هاي جديد در ذهن بود كه امروز صبح هنگام قدم زدن در باغچه، يكي از هزاران «داودي» كه به صورت خاطره در ذهنم زنده‌ هستند، در ذهنم به ارايه‌ي نمايش مشغول شد. او را مي‌ديدم كه انگار در كميته انتشار قطعه‌سازان نشسته و با صداي رسا و شمرده خطاب به مهندس رزم‌خواه و آقاي طالبان‌پور - رئيس و عضو كميته مي‌گويد: در هر سازمان دو گروه مشغول كار هستند: آفيسران و استاف. استاف، كارمندان يك سازمان هستند كه به افسران پاسخگو هستند، اما افسران در قلمرو مسؤليتي كه دارند اختياراتي هم دارند. به همين خاطر گروه افسران با هم و به صورت گروهي در مورد نحوه اداره يك سازمان تصميم مي‌گيرند. تا اينجا هم حرف جديدي نبود. اما ناگهان بخش ديگري از ذهنم كه داشت نمايش را تماشا مي‌كرد، باز هم مثل آقاي ارشميدس متوجه شد كه چيز جديدي را دريافته است: اينكه افسران يك واحد ارتشي نيز مي‌توانند و بايد در يك گروه با هم تصميم بگيرند. و همانجا بود كه ذهنم دريافت:‌ اين يك نكته جديد يا يك فهم جديد از يك موضوع قديمي است. بله، ارتش‌ها نيز مي‌توانند دموكراتيك باشند و هرچه يك ارتش دموكراتيك‌تر باشد، كارآمدتر و اثربخش‌تر خواهد بود. بنا بر اين، دركي كه ما از سلسله مراتب ارتشي داريم، در واقع بازتاب روابط استبدادي در يك ارتش استبدادي است كه در كل سلسله ‌مراتب آن هيچ مقامي استقلال فكري ندارد تا بتواند در چارچوب حدود اختياراتي كه آئين‌نامه‌ها برايش تعيين كرده‌اند با استقلال تصميم بگيرد و نسبت به تصميم خود نيز مسؤل و پاسخگو باشد. تازه اينجا بود كه مي‌توانستم رمز قدرت حيرت انگيز ارتش اسرائيل را درك كنم: يك ارتش دموكراتيك اما بسيار منظم و كارآمد. كه در عرض شش روز ارتش سه كشور عربي را كه بدون اعلان جنگ به آن حمله كرده بودند در هم شكست و تا پايتخت‌هاي اين سه كشور را تسخير كرد. يا همين چند وقت پيش بود كه اهود باراك اعلام كرد ارتش اسرائيل مي‌تواند طي دو روز خلافت اسلامي (داعش) را جمع كند.

پس ما فقط دو نوع سازمان كشوري نداريم، بلكه سازمان‌هاي لشگري يا ارتش‌هاي ما نيز مي‌توانند دو نوع باشند: استبدادي و دموكراتيك. و سازمان‌هاي دموكراتيك، چه لشگري و چه كشوري، فقط در چارچوب قانون پارلمان يا قواعد بازي دموكراسي است كه مي‌توانند ساخته شود. در غير اين صورت هم سازمان‌هاي لشگري و هم سازمان‌هاي كشوري در استبداد و آشوب محض غوطه ور خواهند بود. و البته، آشوب ارتش‌هاي استبدادي هنگامي آشكار مي‌شود كه وارد جنگ شوند تا در نخستين بحران‌ها از هم بپاشند.

بازگشت به سر مطلب

روزنوشت امروز را با پرداختن به اين مسأله شروع كردم كه چرا نگارش تاريخ جنبش زيرخاگي كادرها با اختلال مواجه شده است؟ داشتم توضيح مي‌دادم يكي از علت‌ها اين است كه هنوز داستان توافق هسته‌اي در آمريكا بسيار داغ است و چه بسا هرچه به پايان دوره دو ماهي كه كنگره براي بررسي آن فرصت دارد نزديك‌تر شويم اين نمايش داغ‌تر و جذاب‌تر هم خواهد شد و من هم مجبور خواهم بود كه اخبار و گزارش اين ماجرا را دنبال كنم و در نتيجه اختلال در امر نوشتن تاريخ كادرها ادامه خواهد يافت مگر آنكه بتوانم به طور جدي در حجم وقتم در اين زمينه صرفه‌جويي بكنم كه البته فكر نمي‌كنم اين كار را بكنم. اما عوامل ديگري هم در كار بوده‌اند.

فعال‌سازي وب سايت كادرها دات كام

تمام شواهد نشان مي‌دهد جنبش كادرها به مرور وارد مرحله‌اي مي‌شود كه بايد فتيله وب سايت كادرها دات كام را كمي بالا بكشيم تا صداي كادرها كمي بهتر شنيده شود. اين امر سبب مي‌شود من وقت بيشتري صرف اداره وب سايت بكنم و در عين حالا در برابر اين مسأله نيز قرار دارم كه از اين پس شايد بشود همين خاطرات را به نحوي نوشت كه بتوان در وب سايت منتشر كرد. تلاش براي نوشتن اين خاطرات براي انتشار در وب سايت، زمان مورد نياز براي توليد آن‌ها را چند برابر مي‌كند. و همين امر سبب مي‌شود از ثبت و گزارش ساده و تحليلي تاريخ كادرها باز بمانم. چه بايد بكنم؟ قبل از پرداختن به اين سؤال خوب است كمي در مورد شرايطي كه سبب شد وب سايت را فعال‌تر كنم صحبت كنم. اين عوامل دو دسته‌ هستند:

عوامل درون‌سازماني

مجموعه‌ي عوامل درون‌سازماني سبب شده است كه حالا بشود بسته‌هاي آموزشي نسبتاً‌ كوتاه مدت، با برنامه‌هاي درسي مشخص و گرفتن امتحان و دادن گواهينامه را تعريف و به بازار ارايه داد. البته، من هنوز در اين زمينه نيز مهارت‌هاي لازم را كسب نكرده‌ام و در اين زمينه‌ هم هنوز بايد تجربه كنم. اما مي‌توانم مجموعه‌ي خصوصيات كارگاه‌هاي جديد را كه محصول تجربه‌هاي اين چند سال اخير هستند به شرح زير فهرست كنم:

الف. كارگا‌ها در يك زمان مشخص كليد مي‌خورند و تا وقتي حتي يك نفر هم در آن حضور يابد تا آخر و با همان يك نفر ادامه خواهد يافت.

ب. به افرادي كه مرحله مقدماتي را با موفقيت طي كنند گواهي‌نامه داده خواهد شد و كارگاه‌هاي مرحله بعدي فقط با حضور همين عده كه گواهينامه دريافت كرده‌اند كليد مي‌خورد.

پ. در جريان كارگاه هيچ عضو جديد پذيرفته نمي‌شود و از پذيرش اعضايي كه بيش از حد غيبت كنند و قادر به جبران افت تحصيلي خود نشوند نيز اجازه حضور در كارگاه داده نخواهد شد. آنان مي‌توانند در كارگاه بعدي شركت كنند.

ت. مطالب اين كارگاه به همان موضوع‌هايي محدود شده است كه براي آن‌ها سيصد سؤال تحقيقي هم طراحي شده است. در نتيجه كارورزان با خواند حدود 175 صفحه از كتاب و پاسخگويي به اين سيصد سوال با موضوع‌هاي تعيين شده در سطح نظري آشنا خواهند شد. مرحله بعدي تمرين و كسب مهارت خواهد بود.

ث. هرچند مربي بايد حدود 120 صفحه اول كتاب را تدريس كند، اما اگر مربي به طور كامل با مطالب كل كتاب آشنا نشود و يا آشنا نشده بود، غيرممكن بود كه بتواند اين مقدار از مطالب را به عنوان مرحله مقدماتي خوب تدريس كند.

ج. با فراهم شدن امكان ارايه تجاري درس‌ها مي‌شود روي درآمدسازي اين شغل نيز حساب كرد. در نتيجه، در حال حاضر از كارورزان خواسته مي‌شود تا به اندازه همت خود نسبت به پرداخت هزينه‌هاي آموزشي اقدام كنند. و براي راه‌اندازي كارگاه‌هاي خارج از دفتر نيز دستمزد‌هاي خوب تعيين كرد.

چ. در حال حاضر مي‌شود نسبت به بازاريابي براي ارايه اين بسته‌هاي آموزشي به سازمان‌ها، انجمن‌ها و شركت‌ها نيز اقدام كرد. به علاوه، مي‌شود كارورزان داخل كارگاه را تشويق كرد كه براي كسب سهم خوبي بابت بازاريابي نسبت به ترويج اين قواعد به عنوان يك كسب و كار تلاش كنند. و به موازات آن، مهارت‌هاي خود را براي اشتغال به اين كار ارتقا دهند.

عوامل برون‌سازماني

غير از روند‌هاي اقليمي كه به خشكي و بي‌آبي بيشتر خاورميانه و فلات ايران منجر مي‌شود، بقيه روند‌هاي جهاني و منطقه‌اي و كشوري به نفع جنبش كادرها عمل مي‌كنند. به طور مشخص‌تر، رفتن احمدي نژاد و آمدن روحاني، و حالا، توافق هسته‌اي زمينه رشد اقتصادي و تمايل به نظم و قانون‌گرايي را افزايش مي‌دهد. اميدواري به امكان بهبود شرايط زندگي را زيادتر مي‌كند. فضاي امنيتي را مي‌شكند. هزينه فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي را كاهش مي‌دهد. امكان فعاليت‌هاي تشكيلاتي را زيادتر مي‌كند و تمام اين روند‌ها به نفع جنبش كادرهاست و جا دارد كه اين جنبش كم كم از زير خاك سربرآورد و راه‌هاي دموكراتيك حاكميت قانون و امنيت قانوني پايدار را نشان بدهد.

هرچند در سطح منطقه، از دورن بهار عربي خلافت اسلامي سربرآورد، اما تقريباً همان قواعد و پويايي‌هايي كه در انقلاب خودمان شاهدش بوديم حالا البته باسرعتي به مراتب بيشتر، و با توجه به تحربه انقلاب اسلامي ايران، در سطح منطقه عمل مي‌كند كه همه از منظر تاريخي به نفع جنبش كادرها هستند.

با توجه به اينكه ارتباط‌هاي الكترونيكي به معناي واقعي كلمه زمان و مكان را از بين مي‌برند، مي‌توان حدس زد كه زمينه براي رشد جهشي حنبش كادرها خيلي سريع‌تر و زودتر از آنچكه تصور مي‌شود فراهم آيد.

به هر حال، مجموعه اين عوامل سبب شدند من زودتر از زماني كه خودم در ذهن داشتم وب سايت را فعال كنم و
در نظر دارم در اين زمينه كارهاي زير را - كه گذرا به آن‌ها اشاره مي‌كنم - انجام دهم.

1. تهيه يك ميلينگ‌ليست،‌ به خصوص كه شركت پرشين‌تولز امكان استفاده از كاركرد ميلينگ ليست را كه با نرم‌افزار قدرتمند «ميل‌من» كار مي‌كند در اختيارم قرار داده است. همين جاب خوب است به يك خاطره بسيار تلخ اشاره كنم.

من از مدت‌ها پيش با نرم‌افزار «ميل‌من» آشنا شدم. اما فكر مي‌كردم كه خودم بايد اين نرم‌افزار را روي هاست خودم نصب كنم. در اين مورد از مسؤلان شركت خدمات اينترنتي سؤال مي‌كردم اما پاسخ آنان اين بود: كاركرد ميلينگ ليست را به اين دليل كه سرور با مشكلاتي مواجه مي‌شود فعال نمي‌كنيم. به همين خاطر دنبال اين بودم كه خودم نرم‌افزار ميل‌من را روي هاست وب سايت‌هايم نصب كنم. خدا مي‌داند چه شب‌ها و روز‌هاي طولاني از عمر من صرف خواندن و بازخواندن اسناد پيچيده‌ي مربوط به نصب ميل‌من شد. براي نصب اين نرم‌افزار بايد چندين نرم‌افزار ديگر را هم نصب مي‌كردم. براي اين كار بايد با آن نرم‌افزارها و حتي زبان‌هاي مختلف هم آشنا مي‌شدم. اما هرچه بيشتر در اين زمينه خواندم، گيج‌تر و گيج‌تر شدم. ميل‌من هم نرم‌افزاري است كه كم‌تر كسي را در ايران يافتم كه با آن آشنا باشد. سرانجام مأيوس شدم و دست از تلاش‌هاي مذبوحانه برداشتم.

البته، من براي ايجاد ميلينگ‌ليست از امكانات «گوگل‌گروپ»‌ استفاده كردم و حتي يكي از ميلينگ‌ليست‌هاي من كه به وب سايت پيام كارفرمايان مربوط مي‌شود بيش از 140 هزار نشاني ايميل داشت.

جالب است كه براي افزودن نشاني ايميل به ميلينگ‌ليست گوگل بايد از اشخاص دعوت كنيد و آنان بايد اجازه بدهند كه نشاني ايميل آنان را در فهرست دريافت كنندگان خبرنامه بگنجانيد. اما من از وجود يك غفلت در برنامه‌ي گوگل گروپ استفاده مي‌كردم و گروه‌ گروه‌ نشاني‌هاي ايميل را - خودم و بدون نياز به اينكه دعوت شدگان اجازه بدهند - در فهرست مي‌گنجاندم. كه البته، بعدها فهميدم چقدر اين كار غيراخلاقي است. گوگل بعدها متوجه اين نقص در برنامه «گوگل‌گروپ»‌ خود شد و آن را برطرف كرد و من ديگر نتوانستم ايميل‌ها را به فهرست‌ها اضافه كنم و دستم بسته شد.

با اين توضيح‌ها بايد قابل درك باشد وقتي يكي دو هفته پيش و در پي يك چانه‌زني با مسؤلان شركت خدمات اينترنتي آنان موافقت كردند كه كاركرد ميلينگ ليست را در هاست كادرها دات كام فعال كنند و من آنجا بود كه ناگهان خودم را در برابر نرم‌افزار «ميل‌من» كه روي وب سايتم به صورت خود به خود نصب شده‌ بود،‌ يافتم، قلبم داشت از شادي مي‌تركيد. در عين حال - حقيقتاً‌ چيزي نمانده بود كه مثل يك كودك هفت هشت ساله، بغضم بتركد از اينكه دريافتم به خاطر كم‌ توجهي مسؤلان آن شركت چه سال‌هايي از عمر من در جستجوي آبي كه در كنج خانه بود تلف شد و سرانجام تشنه و خسته دست از تلاش كشيدم. حس عجيبي بود: چقدر ساده مانع رشد هموطنان خود مي‌شويم.

2. تدارك استفاده از وبينار. اين روز‌ها استفاده از وايبر و واتس‌آپ و ساير امكانات ارتباطي انقلابي در كشور بسيار رشد كرده است اما اين نرم‌افزارها براي برگزاري انواع فارم و سخنگاه مفيد هستند و نه برگزاري مجامع تصميم‌گيري الكترونيكي. از اين گذشته، حضور ايرانيان در وايبر و هرج و مرج ناشي از فقدان برخي از امكاناتي كه نرم‌افزار‌هاي اختصاصي براي وبينارها دارند سبب خواهد شد كه مردم بيش از گذشته به ضرورت يك مجموعه قواعد براي مديريت اين جور گفتگو‌هاي گروهي مجازي پي ببرند. در نتيجه ما بايد هر چه سريعتر امكان استفاده از نرم‌افزار‌هاي وبينار را فراهم آوريم. ويژگي مهم نرم‌افزارهايي كه براي مجامع تصميم‌گيري الكترونيكي طراحي شده‌اند اين است كه تمام حاضران مي‌توانند به طور همزمان صداي تمام اعضاي حاضر در مجامع تصميم‌گيري را بشنود و با استفاده از ساير امكانات نرم‌افزار طبق قواعد قانون پارلمان كسب صحن كنند و به مذاكره بپردازند و سرانجام دست به اخذ رأي بزنند. به همين خاطر، مجامع الكترونيكي طبق قانون تجارت كشورهاي توسعه‌يافته قانوني هستند و بايد در ايران هم براي بسط و ترويج مجامع الكترونيكي در چارچوب دستورنامه رابرت تلاش كنيم.

در اين زمينه چند نفري از بچه‌هايي كه به كارگاه‌ها مي‌آيند به من قول همكاري دادند تا امكان استفاده از اين نرم‌افزار را فراهم آورند اما به هر دليل قادر نشدند به قول خود وفا كنند. ظاهراً اين كار هم دست خودم را مي‌بوسد. من هم وب‌سايت‌هاي متعددي را يافته‌ام كه روي‌ آن‌ها مي‌شود به صورت رايگان وبينار بر گزار كرد اما وقت كاركردن و آموختن اين نرم‌افزارها را نيافته‌ام. البته، برگزاري مجامع در دنياي مجازي براي كارورزان دفتر كادرها هنوز خيلي زود است. به علاوه، براي اين كار بايد مؤسسه ايجاد شود.

3. تشكيل انجمن كادرها. اگر قرار نباشد تمام كارها را خودم به تنهايي انجام دهم بايد انجمن كادرها را- يا هر نوع تشكل ديگري كه به تصويب جمع برسد - را هر چه زودتر ايجاد كنيم. اين كار بسيار سختي است و كارورزان كادرها هر وقت بتوانند يك انجمن حرفه‌اي ايجاد كنند مي‌شود گفت اين كارخانه به بهره‌برداري رسيده است و البته هنوز نرسيده است.

عوامل شخصي

علاوه بر اين عوامل، برخي از عوامل شخصي هم مانع از نوشتن مرتب تاريخ كادرها بوده است. از جمله، ابتلا به خواب‌ آلودگي و بي‌حسي كه علت آن را نمي‌دانم.

مدتي قبل يك پزشك/محقق كه در مورد اثر بهبود تغذيه بر بهبود عملكرد ريه در بيماران مبتلا به مشكلات حاد دستگاه تنفسي تحقيق مي‌كرد با من تماس گرفت تا ببيند آيا حاضرم به عنوان يك سوژه تحقيق با او همكاري كنم؟ استقبال كردم و مدتي را طبق تجويز اين خانم محقق، رژيم غذايي مديترانه‌اي (يونان باستان)‌ را رعايت كردم كه نتيجه آزمايش حدود ده درصد ارتقاي كاركرد ريه را نشان داد كه اگر نتايج اين تحقيق درست باشد كشف بزرگي هم محسوب مي‌شود. نكته مهم اين است كه وقتي اين خانم در مورد وضعيت من مطالعه و معاينه مي‌كرد در مورد خواب من خيلي سؤال پرسيد. به ويژه حساس بود كه آيا من حين كار دچار خواب‌آلودگي نمي‌شوم؟ بعداً دريافتم كه بدنم - به خاطر سال‌ها استعمال دخانيات و تخريب ريه - حتي وقتي احساس تنگي نفس نمي‌كنم، با كمبود مستمر اكسيژن مواجه هست، همين قضيه مي‌تواند سبب بروز بيماري‌هايي در ارگان‌هاي مخلف بدنم بشود. اين پزشك متخصص تغذيه به من تأكيد كرد كه براي جبران كسري مستمر اكسيژن مورد نياز ، بايد دست به چند كار بزنم: يك. چربي‌هاي اضافي را آب كنم تا اكسيژن كمياب من صرف زنده‌ ماندن علف‌هاي هرزه باغ نشود. دو. غذاهايي بخورم كه هضم آن‌ها به اكسيژن كمتري نياز دارد. سه. غذاهايي بخورم كه تبعات احتمالي ناشي از كمي اكسيژن را جبران كند. بسيار خوب. اما حالا مدتي است كه دچار خواب آلودگي مي‌شوم. آيا اين خواب آلودگي بي‌سابقه ارتباطي به كمبود اكسيژن دارد يا محصول سبك زندگي اين مرحله از عمر من است كه كار موظف كم‌تري دارم و تا چرتم بگيرد درازكش مي‌شوم؟ در هر حال،‌ خوابم زياد شده و اين امر نيز درننوشتن روز‌نوشت‌ها و تاريخ كادرها اثر مهمي گذاشته است.

خب. ساعت يازده و ربع است. قبلاً مي‌توانستم حالا حالا‌ها بتازم. اما اين روز‌ها خوابم مي‌گيرد و اگر ادامه بدهم پيشناني‌ام شيشه مونيتور را خرد خواهد كرد. شايد لازم باشد با همان متخصص/ محقق تغذيه صحبت كنم.. باشد. اما حالا برو و بخواب، پسر. شب به خير.


پذيرش | تماس | نقشه‌ى سايت | | آمار سايت | بازديد كنندگان : 2601 / 574849

 پيگيرى فعاليت سايت fa   پيگيرى فعاليت سايت تاريخ كادرها: انكشاف مداوم يك گفتمان جامع آلترناتيو   ?

سايت با اسپيپ درست شده است 3.0.17 + AHUNTSIC

Creative Commons License