نصاب در مجمع و در کارگاه: مشکل و راه حل!
نوشتهای که در ادامه میآید، پیشتر در گروه مجازی «تدارک انجمن اصلی»، رسانه اختصاصی گروه حامیان تأسیس انجمن اصلی منتشر شده است و به این دلیل که نکات مطرح شده در آن میتواند برای تمام فعالان اجتماعی که در پی ساختن جامعههای طراز نوین هستند مفید باشد، در اینجا نیز منتشر میشود. در این نوشته استدلال شده است که چرا برای جامعههای طراز نوین مناسبتر است که به جای عضوگیری افراد، تلاش کنند گروهایی طبق رهنمودهای دستورنامه سازمان بدهند و این گروهها را به مثابه کنوانسیون با هم متحد سازند. البته، هر زمان که اعضای یک جامعه/انجمن بخواهند میتواند ساختار سازمانی خودشان را به دلخواه و طبق قواعد مورد توافق بازسازی کنند. . . البته این انعطافپذیری مستلزم آن است که اعضای آن جامعه/انجمن با قانون عام پارلمانی و دستورنامه به خوبی آشنا باشند و مهارت به کارگیری آن را کسب کرده باشند. . . با هم این مقاله کوتاه را میخوانیم:
طرح مسأله:
۱. در عرف پارلمانی ما، «نصاب» مفهوم شناخته شدهای است: حضور تعدادی از اعضای یک مجمع تصمیمگیری که برای رسمیت یافتن مجمع لازم است. این مفهوم، منطقاً از این واقعیت اجتماعی ناشی میشود که به دلیل بروز انواع مشکلات ناخواسته، حضور تمام اعضای یک جامعه در مجامع تصمیمگیری آن جامعه، همیشه ممکن و مقدور نیست. به همین دلیل، و برای پیشگیری از بروز اختلال در فعالیتهای منظم هر جامعه، اعضای هر جامعه توافق میکنند که با حضور چه تعداد از اعضا، و تحت چه شرایطی، کدام تصمیمهای جامعه مورد قبول تمام اعضای جامعه قرار خواهد گرفت.
بدیهی است که این حق هر جامعه/انجمن است که حد نصاب خود را به صورت دلخواه تعیین کند. اما تجربههای بشری حاکی از این است که نصاب در حدی تعیین شود که به طور معمل و در وضعیت آب و هوایی متعارف حاصل میشود.
ذکراین نکته هم خالی از لطف نیست که اگر جامعهای - به هر دلیل - حد نصاب خودش را تعیین نکرده باشد، عرفاَ و در محاکم دادگستری، حد نصاب، بیش از نصف اعضای جامه/انجمن در نظر گرفته میشود.
همچنین گفتنی است که استفاده از اهرم «آبستراکسیون» (یعنی ایجاد مانع برای رسمیت یافتن مجمع از طریق عدم حضور) رفتاری غیرقانونی تلقی میشود. حتی برخی از شوراها و مجامع تصمیمگیری حاکمیتی، اگر قانون ناظر بر عملکرد آنها پیشبینی کرده باشد، برای حصول نصاب میتوانند از «حکم جلب به مجمع» استفاده کنند. بر اساس این حکم، نیروهای انتظامی مکلف خواهند شد تا اعضای شوراهای حکومتی را دستگیر کرده و به مجمع هدایت کنند تا نصاب حاصل شود (برای قواعد بیشتر در این زمینه به صفحه ۳۲۳ کتاب دستورنامه رابرت و به قسمت «جلب به مجمع» مراجعه شود).
با این توضیحات اجمالی روشن میشود که مفهوم «نصاب» در جهت تسهیل انجام امور «جامعه» تعبیه شده است. و در طول کارگاههای آموزش دستورنامه رابرت نیز بر این نکات و اهمیت نقش نصاب در تسهیل روند کارها تأکید شده و میشود. اما، در جریان عمل، این تأکیدات سبب بروز مشکل تازهای شده و میشود. مسأله چیست؟
این سلسله یادداشتها به همین مشکل و راه حل آن میپردازد.
مغایرت نقشها!
۲. در حالیکه تجربهها ثابت کرده است که بهترین روش آموزش و ترویج قواعد اداره مجامع تصمیمگیری، اداره مجمع در چارچوب همین قواعد است، و انجمنهای اصلی اختصاصی متعددی که در دست تأسیس هستند، قرار است در عین حال نقش «کارگاههای آموزش دستورنامه رابرت» را هم ایفا کنند، اما تلفیق دو نقش «کارگاهی» و «تصمیمگیری» سبب بروز انواع مشکلاتی شده و میشود و خواهد شد که یکی از آنها موضوع همین نوشته است: نصاب.
اگر چه در مجامع تصمیمگیری، مناسبترین حد نصاب، حضور آن تعداد از اعضای یک جامعه است که به طور معمول در نشستها شرکت میکنند، اما برای یک کارگاه آموزشی، مطلوب آن است که تمام کارورزان شرکت کنند. به خاطر همین مغایرت نقشهاست که از یک سو روی حق اعضا به عدم حضور در مجامع (در چارچوب نصاب مورد توافق) تأکید میشود، و از سوی دیگر، غیبت اعضا سبب میشود مباحث آموزشی و تمرینی ارایه شده به دلیل نوسان در حضور اعضا تکرار شود و وقت اعضایی که به طور مرتب در مجامع شرکت میکنند ضایع شود.
این البته یک مشکل پیشپا افتاده و بسیار ابتدایی و قدیمی است. و از آنجا که مخاطبان و کارورزان کارگاهها در وضعیتهای سنی و شغلی و اجتماعی کاملا متفاوتی قرار دارند ایجاد هماهنگی بین آنان نیز تقریا ناشدنی مینماید.
چه راه حلهایی برای این مشکل قابل تصور است؟
از عضوگیری «حبهای» به عضوگیری «خوشهای»!
۳. «قانون عام پارلمانی»، از نظر معنایی - مثل یک پیاز!- یک منظومه حقوقی پٌرلایه است. در سطح لایه بیرونی، آنها قواعدی هستند که به پراکتیس پارلمانی (به فعالیت تصمیمگیری گروهی بر اساس هر عضو یک رأی) نظم میبخشند. اما کشف و درک لایههای درونیتر این منظومه حقوقی به میزان توسعهیافتگی اذهان مخاطبان بستگی خواهد داشت. درک این سطح از معنای قانون عام پارلمانی هم چندان دشوار نخواهد بود که پیامد تغییر رفتار اعضای یک جامعه بر اساس این قواعد چیزی کمتر از یک رستاخیز عظیم فرهنگی نیست.
مخاطبان و کارورزان کارگاههای آموزش دستورنامه رابرت را طیف گستردهای از فعالان اجتماعی و علاقمندان تشکیل میدهند که - علاوه بر بسیاری تفاوتهای دیگر - درکشان از کارکردهای این منظومه حقوقی هم به طور طبیعی - بسیار متفاوت است. و به همین دلیل، رفتار آنان و میزان وقتی که برای شرکت در کارگاهها و آموزش و ترویج این قواعد صرف میکنند کاملا متفاوت خواهد بود. در نتیجه، به هیچ عنوان نمیتوان از تمام کارورزانی که در کارگاههای آموزش دستورنامه رابرت و یا در فرایند تأسیس انجمنهای اصلی اختصاصی شرکت میکنند توقع یکسان داشت. نتیجه؟
نتیجه اینکه به مرور و در عمل کادرهای پروفشنال از کادرهای کمتر پروفشنال متمایز میشوند و جبههای از کادرهای پروفشنال شکل میگیرد که حاضرند دست به دست هم، کوه را جا به جا کنند!
با عنایت به همین تفاوتهاست که به نظر میرسد، روش تکثیر انجمنهای اصلی اختصاصی، به جای عضو گیری به روش معمول، باید تغییر کند و به اصطلاح، به جای «حبهای»، «خوشهای» بشود.
در عضوگیری خوشهای. یک عضو پروفشنال و متعهد، تشویق میشود تا با کمک یکی دو نفر دیگر از اعضای یک مجمع تصمیمگیری، یک انجمن جدید، در چارچوب هدفهای همان انجمن تأسیس کند و روند تدریجی و تمرینی تأسیس یک انجمن جدید را کلید بزند. و بعد از آنکه این «زیرانجمن» جدید شکل گرفت و مراحل آموزش و تمرین این قواعد را طی کرد، به مثابه یک «خوشه» عضو انجمن بالادستی شود.
روش «خوشهای» تکثیر جامعه/انجمنها، گرچه ابتدا که جنبه آموزشی دارد، و در جامعهای مثل ایران گریزناپذیر است، از بالا به پائین خواهد بود، اما به محض تأسیس «زیرانجمن»ها، و انتخاب مسؤلان دائمی، نمایندگان خودش را برای عضویت در کنوانسیونهای بالادستی انتخاب میکند و به این ترتیب، تصمیمگیری در این جامعهها، از پائین به بالا خواهد شد.
ضرورت گذر به عضوگیری «خوشهای» برآمده از تجربههای چندین سالهی کارگاههای آموزش دستورنامه رابرت و حاکی از این واقعیت بدیهی است که در این عرصه نیز میزان علاقه، تعهد، امکانات و سایر عوامل تعیین کننده رفتار اجتماعی مخاطبان بسیار متفاوت است و در نتیجه باید منتظر ماند تا «شیران خدا» یک یک از راه برسند و یکدیگر را بیابند که گفته است: متحد جانهای شیران خداست!
به امید آن روز