الفبای ساخت «جامعه» مدرن در ایران فردا: مقدمه
هنگام نگارش این نوشته، سرنوشت جنبشی که با پرچم «زن، زندگی و آزادی» در ایران آغاز شده، ناروشن است، اما در این تردیدی نیست که جامعه پا به ماه زایمانی است که نطفهاش در فردای انقلاب بهمن بسته شد که نیروهای رها شده از دهات سراسر کشور، با شعار «حزب فقط حزبالله» برای پاکسازی دامن آلودهی شهر از آنچه که آنان «لهو و لهب» میدانند، به شهرها تاختند و طی چهل سال گذشته با تمام ایمان و قهر خشونتبار خود کوشیدند تا جامعه مطلوبشان را در سراسر ایران - و اگر شد در چهان! - مستقر سازند. دههی چهلیها همان وقت شعار «انقلابی دگر باید» سردادند و با تمام توان کوشیدند از تمدن تازه شکفته در شهرهای مدرنٍ تازه شکلگرفته در تاریخ کهنسال ایران، تمام قد دفاع کنند و همه از سرنوشت تلخ و محتوم آنان با خبرند: زیرپای دهاتیان مسلح له شدند. اکنون که دههی هشتادیها، ققنوسوار از خاکستر مبارزان آن سالها سربرآوردهاند تمام جهان نگران سرنوشت آنان است: چه بر سر آنان خواهد آمد و - مهمتر- آنان چه سودایی در سر دارند؟ مانیفست آنان روشن است: برای یک زندگی معمولی، برای زن، زندگی و آزادی، . . .ولی آیا «حزبالهیهای» مسلح، دههی هشتادیها را هم مثل دههی چهلیها به خاک و خون نخواهند کشید؟ جهان نظارهگره است اما کادرها نمیتوانند نظارهگر باقی بمانند.
تا همین دو ماه پیش، فعالان اجتماعی پروفشنال از بیتفاوتی مردم و به خصوص نسل جوان نسبت به سرنوشت جامعه گله میکردند، اما اکنون که دههی هشتادیها و سایر مردم با تمام توان پا به میدان گذاشتهاند و دیکتاتوری را نفی میکنند، کم نیستند فعالان اجتماعی که میگویند: ما باران میخواستیم نه سیل!
نگرانی آنان موجه به نظر میرسد: انقلابها، معمولاَ، سیلآسا نظامهای استبدادی را در هم میکوبند و نظامهای نوینی جایگزین آنها میکنند. اما نیروهای انقلابی، که زیر سیطرهی یک نظام استبدادی پرورش یافتهاند، معمولاً مهارتهای اجتماعی بسیار پیچیدهی ساخت «جامعه» مدرن را ندارند، و در نتیجه، از درون انقلابهای ضد استبدادی، نیروی جایگزینی سر بر میآورد که معمولاَ طرفداران رژیم سابق را ضد انقلاب میداند و برای سرکوب آنان ناگزیر به تحمیل نظام استبدادی دیگری میشود و این چرخه شوم ادامه مییابد. شاید به همین خاطر، برخی از فعالان اجتماعی ترجیح میدادند که با ساخت و تقویت تدریجی جامعه مدنی، حکومت مستقر را به رعایت قانون و حقوق مردم مجبور سازند و اکنون که مردم سیلآسا در پی براندازی دیکتاتوری هستند، آنان نگران فردای کشوراند. آیا نگرانی این گروه از فعالان اجتماعی واقعاً موجه است؟ نخستین بخش این سلسله یادداشتها به همین پرسش میپردازد. بخوانیم:
گریزناپذیری انقلابها
در پاسخ به آن دسته از فعالان اجتماعی که نگران آینده کشور هستند، از جلمه میتوان به گریزناپذیری انقلابها اشاره کرد. شواهد بسیار زیادی وجود دارد که نشان میدهد انقلاب در ایران گریزناپذیر شده است. از جمله و به عنوان نمونه:
الف. نیروهای سیاسیای که جمهوی اسلامی را بنیان گذاشتند، از همان ابتدا با قواعدی که امکان تداول مسالمتآمیز قدرت را - حتی بین خودشان - ممکن سازد ناآشنا بودند. آنان از همان ابتدا بین خودی و غیرخودی تمایز قائل شدند. غیرخودی دشمن بود و باید نابود میشد و هرکس با خط مشی اعلام شده از سوی رهبر- که نقش فصلالخطاب را بازی میکند - مخالف باشد، دشمن است و باید حذف شود. این چرخهی خونبار دشمنسازی طی چهار دهه گذشته علیالداوم در کار بوده است تا امروز که «علی» مانده و حوضش!
ب- باندهایی که نیروهای مسلح، سازمانهای اطلاعاتی، زندانها و سایر ارکان قدرت سخت و نرم را در اختیار گرفتهاند، نیروهای سیاسی موجود را لایق کشورداری نمیدانستند و طی دهههای اخیر با حذف آنان کل قدرت را قبضه کردهاند. احمقانه است که تصور شود اکنون این باندهای مافیایی، ارکان قدرت را به نیروهای انتخابی یا به سیاستمدارانی که طی این مدت ناتوانی خودشان را ثابت کردهاند واگذارند یا از آنان تبعیت کنند.
پ. فرو ربختن ترس از سرکوبِ قدرتِ استبدادی یک امر اجتماعی/تاریخی است و وقتی این ترس فرو میریزد، امکان احیای آن برای ترساندن مردم از قدرتی که دیگر پوشالی به نظر میرسد، غیرممکن میشود. نارضایتی عمومی مردم مثل مد اقیانوس، بی وقفه بالا میآید و تلاشهای متوهمان برای سرکوب این نوع نارضایتی مثل شلیک به سیل یا شلاق به مد دریاست.
ت. طی بیش از چهار دههی گذشته بخش بسیار بزرگی از ایرانیانی که تحمل حکومت آخوندی را نداشتند از کشور گریختند. جنبشی که با قتل دلخراش مهسا امینی و با شعار زیبای «زن، زندگی، آزادی» فوران کرد، این فرصت تاریخی را در اختیار ایرانیان از وطن گریخته قرار داد تا سرهای خود را که به خاطر رفتار داعشی حکومت فروافتاده بود با افتخار بالا بگیرند و از طریق مرز بندی با حکومت اسلامی، به ایرانی بودن خود افتخار کنند. حنبش هویتیابی ایرانیان خارج از کشور پویاییهای خاص خودش را دارد. اما این حنبش تا سرنگون کردن حکومت باندهای مافیایی در ایران سربازایستادن نخواهد داشت.
ث. امروز یک گوشی همراه به هر فرد قدرت اجتماعی عظیمی داده است که در طول تاریخ بشر سابقه نداشته است. شبکههای اجتماعی همراه با ماهوارهها، امکان ارتباط آنلاین تمام مردم جهان را ممکن کرده است. در نتیجه، و به رغم آنکه طی دهههای گذشته، باندهای مافیایی قدرت با تمام تلاش شبانهروزی و بیرحمانه خود کوشیدند هر صدای مخالفی را در نطقه خفه کنند، ناگهان دریافتند که کل مردم و بدون هیچ فراخوانی از سوی هیچ رهبری سیلاب وار به پیش میتازند. جان جمعی که شکلگیری آن به برکت شبکههای اجتماعی ممکن شده است، مدام در کار خلق خرد جمعی است که خلاء رهبری را پر میکند. تلاشهای مزبوحانه باندهای مافیایی قدرت برای سرکوب مردم واقعاً چیزی نیست جز شلیک به سیل و شلاق به مد دریا.
ج. میانسالانی که تجربهی انقلاب ۵۷، سرکوبهای سال ۶۰، دوران جنگ، دوران سازندگی، جنبش دوم خرداد و سرانجام جنبش سبز را زیستهاند، شاهد فراز و فرود گفتمانهای متناظر با هر یک از این دورهها بودهاند. آنان به خاطر میآورند که چطور در جریان سربرآوردن انقلاب، هر نوع همکاری با حکومت شاه به یک ضد ارزش و حتی خیانت بدل شد. تا قبل از قتل مهسا امینی و فوران جنبش زن، زندگی، آزادی، کم نبودند هنرمندان، ورزشکااران، فعالان حرفهای و اجتماعی که همکاری با حکومت با هدف اصلاح تدریجی امور را توجیه میکردند. سرکوبهای بیرحمانه و غیرقابل دفاع و توجیهناپذیر باندهای قدرت طی چند ماهی که از این خیزش انقلابی میگذرد، امکان توجیه هر نوع همکاری با این رژیم را از بین برد و از این پس هر نوع همکاری با این رژیم غیرقابل قبول و چه بسا خیانت تلقی خواهد شد. این تغییر گفتمان هم چیزی نیست که به عقب برگردد.
چ. نقش رسانههای خارجی فارسیزبان هم در این انقلاب نقش کلیدی ایفا میکنند. بسیاری از کشورها حامی و اسپانسر این رسانهها بودهاند و هستند. ولی با شروع و تداوم خیزش زن، زندگی، آزادی، بسیاری از روزنامهنگاران، نویسندگان، دانشگاهیان و متفکران تمام قد برای دفاع از این انقلاب پا به میدان گذاشتهاند و به نظر میرسد تا ساقط کردن استبداد دینی هم قسم شدهاند.
با توجه به واقعیتهای روشنی که در بندهای فوق به آنها اشاره شد، با قطعیت میتوان نتیجه گرفت که جامعه به عقب برنمیگردد. یعنی ترسی که باندهای قدرت طی دهههای اخیر حاکم کرده بودند فرو ریخته است. پوشالی بودن قدرت استبدادی آشکار شده است. حتی بچه مدرسهایها هم ارزشهای نظام مقدس را به مسخره گرفتهاند. با این همه، نیروی اجتماعیِ جایگزینی که بتواند با آخرین ضربه این لاشه را به گودال بیاندازد و مهمیز امور را به دست بگیرد سربرنیاورده است. اما سازوکاری که از طریق شبکههای اجتماعی فراهم آماده است، در کار خلق مداوم خرد جمعی است و همین سازوکار است که امکان میدهد به تدریج شبکهی جامعه/انجمنها شکل بگیرد و آن خلاء را پر کند.
با توجه به نکاتی که به اختصار بیان شد، میتوان نتیجه گرفت جامعه ایران و فعالان اجتماعی راهی جز حرکت به جلو و تسهیل و تسریع این خیزش انقلابی ندارند و باید به استقبال سیلی بروند که حرکتش آغاز شده است. . .
به امید آن روز، در ادامه این سلسله یادداشتها، تلاش خواهد شد، الفبای ساخت جامعه مدرن در ایران فردا تشریح شود.
فهرست مطالب:
۱. مخاطب اصلی این راهنما
گروه نويسندگان
مقالههاى اين نويسنده
- فایلهای صوتی نشستهای اجلاس مؤسس «سازمان حامیان تأسیس انجمنهای طراز نوین شهر و روستا»
- به سوی «ولایت مطلق مردم»
- فایلهای صوتی کارگاه آموزش دستورنامه (سواد دموکراسی) برای اعضای «جنبش پاکان»
- «دموکراسی آتنی» منتشر شد
- نطق افتتاحیه نخستین نشست اجلاس مجمع مؤسس سازمان حامیان تأسیس انجمنهای طراز نوین شهر و روستا
- [...]