خاطرات زیرخاکی: سال ۱۳۹۵
پا به پای رشد بذری که در پی آشنایی با کتاب دستورنامه رابرت در فرهنگ ایرانیان کاشته شد، وزنِ بارِ نوشتن «خاطرات زیرخاکی» بر دوش مترجم این کتاب نیز کاهش مییافت. چرا؟ دلیلش روشن است: تعداد هرچه بیشتری از ایرانیان خوش ذوق و دست به قلم شاهد سر به در آوردن این نهال از زیر خاک بودند و هستند و میتوانستند و میتوانند داستان رشد این نهال را از زوایای گوناگون روایت کنند.
با تأسیس هر کارگاه آموزش دستورنامه رابرت و یا تأسیس هر انجمن جدید بر اساس این قواعد، دست کم از یک عضو آن کارگاه یا انجمن خواسته میشد که به عنوان «مورخ»، بکوشد تا تاریخ آن کارگاه یا انجمن را، حتی اگر طبق معمول مضحمل شد و فروپاشید، جایی ثبت کند تا آیندگان، دست کم بتوانند از این همه شکستهای تلخ ما درس بگیرند. آیا آن «مورخان» انتصابی به وعهد خود وفا خواهند کرد؟ و آیا آیندگان از این شکستها درس خواهند گرفت؟
اگر قرار بود تمام آن تجربهها منجر به محلیسازی روش استفاده از این قواعد در فرهنگ ایرانیان شده باشد، با اطمینان میتوان گفت که این هدف محقق شده است و نتیجه آن را هم آیندگان تأیید خواهند کرد. جزوه راهماهای متعددی در دست تهیه است که این تجربهها را به صورت مکتوب تقدیم علاقمندان خواهند کرد. بعضی از آنها در همین وب سایت در دست انتشار هستند و علاقمندان میتوانند به آنها مراجعه کنند.
بعد از این مقدمه، خاطر نشان میشود که «خاطرات زیرخاکی» مربوط به تجربههای سال ۱۳۹۵ مترحم کتاب دستورنامه رابرت، به صورت یک فایل پیدیافی در انتهای این صفحه بارگذاری شده است و به عنوان مشت نمونه خروار، روزنوشت جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵ به صورت متن در ادامه تقدیم میشود. این روزنوشت به دستاوردهای معرفی دستورنامه رابرت به اعضای «مجمع رابطان تشکلهای فرهنگی کشور» اختصاص دارد. اگر وقت و حوصله دارید، با هم بخوانیم:
خاطرات زیرخاکی: سال ۱۳۹۱
خاطرات زیرخاکی: یسال ۱۳۹۲
خاطرات زیرخاکی: سال ۱۳۹۳
خاطرات زیرخاکی: سال ۱۳۹۴
خاطرات زیرخاکی: سال ۱۳۹۵
خاطرات زیرخاکی: سال ۱۳۹۶
روزنوشت جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵
راه حل استراتژیک برای مشکل استراتژیک
سرانجام دیروز پنجشنبه، ده روز بعد از سخنرانی در مجمع رابطان تشکلهای فرهنگی کشور، گزارش آن سخنرانی را بازنویسی کردم و در وبسایت کادرها دات کام بارگذاشتم. میدانستم این مقاله بسیار اهمیت دارد: همه به خاطر مطالبی که قرار بود در آن گفته شود که به نوعی یک مانیفست محسوب میشود، و همه به دلیل مخاطبان خاصی که خواهد داشت، هشت تشکل فرهنگیان اصلاحطلب. به همین خاطر، گذاشتم مطلب چند روزی در ذهنم بماند تا خوب پخته شود. انصافاً آنچه که از آب درآمد هم خوب بود و از این کارم راضی هستم. متن این نوشته را عیناً برداربذار میکنم:
در مجمع رابطان تشکلهای فرهنگی کشور مطرح شد:
راه حل استراتژیک برای مشکل استراتژیک
۱۵ تیر ۱۳۹۵
پنج شنبه ۱۴ ژوئيه ۲۰۱۶بوسيلهى گروه نويسندگان
به دعوت «مجمع رابطان تشکلهای فرهنگی کشور»، مربی دستورنامه رابرت در اجلاس عادی این مجمع، که عصر روز دوشنبه ۱۴ تیر ماه ۱۳۹۵ در دفتر انجمن اسلامی معلمان در تهران برگزار شده بود، حضور یافت و طی مدت یک ساعت و نیم کوشید تا توضیح دهد چرا راه حل استراتژیک مشکل استراتژیک کشور این است که گروهی از معلمان شرافتمند بکوشند قواعد پیشگزیده اداره مجامع تصمیمگیری را به دانشآموزان دوره دبیرستان آموزش بدهند.
خلاصه استدلالهای مربی دستورنامه رابرت این است که طی دهههای اخیر و تحت تأثیر فرآیندهای جهانی، بخش قابل توجهی از جمعیت ایران به تدریج حدود ۸۰ هزار دهکدهی بی/ یا کم آب و علف را رها کردهاند و - عمدتا - در دامنههای جنوبی سلسله جبال البرز ساکن شدهاند و به این ترتیب یک ابر شهر بسیار بزرگ از مشهد تا تهران و از تهران تا تبریز در دامنهها و درههای رشته کوههای البرز در حال سر بر آوردن است که شرایط نوینی را برای فلات ایران فراهم خواهد آورد. به نظر مربی دستورنامه رابرت، مشکل استراتژیک این است که این دهاتیان تازه شهری شده که طی قرنها در دهات خود طبق قواعدی زندگی میکردند که به صورت طبیعی و خود به خودی ساخته میشد، اکنون و در جریان تصمیمگیری برای مجامع و گروههای بزرگ نیز طبق همان رویههای ریش سفیدی و هیأتی تصمیمگیری میکنند که برای گروهها و جوامع کوچک کارآیی و اثربخشی داشت. در حالیکه این روش تصمیمگیری برای اداره سازمانهای بزرگ و مدرن امروزی - که لازمه ادارهی ایران امروز است - دیگر جواب نخواهد داد. به همین دلیل در تمام شخصیتهای حقوقی و سازمانهای اجتماعی، وضعیت آشوب/استبداد حاکم است و پیامدهای این وضعیت، انواع مشکلات اجتماعی است که روز به روز بحرانیتر میشوند.
مربی دستورنامه رابرت در سخنرانی خود با نقل جملهای از ایزاک آدیزیس - یکی از نظریه پردازان کلاسیک مدیریت - تآکید کرد بزرگی هر انسان را باید با بزرگی مشکلی سنجید که با آن دست و پنجه نرم میکند. در نتیجه، باید همیشه در نظر داشت که تمام انسانها و تمام جوامع همیشه با مشکلاتی مواجه هستند و هرچه این مشکلات عظیمتر و بزرگتر باشد نشانه این است که آن انسان و جامعه بزرگتر است.
وی در ادامه سخنرانی خود خاطر نشان ساخت که با کالبدشکافی آن دسته از مشکلات اجتماعی که روز به روز بحرانیتر میشوند، میتوان نشان داد که مجموعه این مشکلات - که سیستمی هستند - از همان وضعیت آشوب/استبداد حاکم بر فرایند تصمیمگیری در انواع جوامع و سازمانهای اجتماعی ناشی میشوند. در نتیجه میتوان این دسته از مشکلات را به عنوان مشکلات استراتژیک شناسایی کرد که یک راه حل استراتژیک هم دارند.
مترجم کتاب دستورنامه رابرت خاطر نشان ساخت فقط آن دسته از اذهان توسعه یافتهای که مایل و قادر باشند مجموعهی قواعد عرفی پارلمانی را که طی قرنها تجربههای بشری و از طریق آزمون و خطا ساخته و پرداخته شده و در کتاب دستورنامه رابرت تشریح شده است - به مثابه لگال سیستمی که سایر قوانین بر اساس آن باید تدوین و تصویب شود - فرابگیرند، به دستگاه مفهومی لازم برای شناخت بحران آشوب/استبداد در اشخاص حقوقی مجهز خواهند شد و پس از آن است که راه حل استراتژیک را نیز بداهتاً شهود خواهند کرد: محلیسازی این قواعد در جوامع و سازمانها.
سخنران مجمع رابطان تشکلهای فرهنگی کشور در این بخش از سخنان خود کوشید تا با تشریح روند کسب صحن و تخصیص صحن - طبق قانون عرفی پارلمانی - و مقایسه آن با رویهی هیأتی نوبت دادن و نوبت گرفتن در مجامع ایرانی، تفاوت عظیم یک نظام حقوقی را با وضعیت آشوب/استبداد نشان دهد و با کالبدشکافی برخی از مبرمترین مشکلات جاری در کشور استدلال کند که چطور این مشکلات غیرطبیعی، به صورت گریز ناپذیر، از همین وضعیت آشوب/استبداد ناشی میشود.
مربی دستورنامه رابرت در ادامه سخنان خود، تأکید کرد که محلیسازی این قواعد معنایی جز تغییر رفتار گروهی ندارد و این کار - اگر امکان پذیر باشد - محصول سالها تلاش و تمرین و ممارست در سالهای کودکی و نوجوانی است. به همین خاطر، مناسبترین راه حل محلیسازی این قواعد - شاید این باشد که گروهی از معلمان و دبیران با از خود گذشتگی و ایثار این قواعد را بیاموزند و طی یک دوره چند ساله، این قواعد را به تدریج و در جریان عمل، در کلاسهای درس و در دبستانها و دبیرستانهای کشور محلیسازی کنند. در آن صورت باید امیدوار بود نسلی که از آن دبیرستانها بیرون خواهد آمد بتواند سازمانهای اجتماعی را با توجه به مهارتهایی که کسب کرده است، بازآفرینی کند.
پرسشی که در این مرحله از بحث مطرح میشود این است: آیا میتوان معلمانی را یافت که مایل و قادر باشند قواعد دستورنامه رابرت را به درستی بیاموزند و بکوشند تا آنها را در مراکز آموزشی کودکان و نوجوانان محلیسازی کنند؟ تجربه دفتر کارگاههای آموزش دستورنامه رابرت به این پرسش پاسخ مثبت میدهد: خوشبختانه تعداد چنین معلمانی بیش از حد انتظار بوده است و دعوت از مربی دستورنامه رابرت برای معرفی این کتاب به مجمع رابطان فرهنگی کشور، حاصل تلاش برخی از همان معلمانی است که جامعه همیشه به وجود آنان افتخار خواهد کرد.
مربی دستورنامه رابرت، در بخش پایانی سخنان خود خاطر نشان ساخت که تک تک معلمان کشور در ساختن ارزش و منزلت معلمی، مالکیت مشاع دارند و به همین خاطر، هر نوع تصمیمگیری برای معلمان، نوعی حق الناس یا حق مردم تلقی میشود و در نتیجه، تک تک معلمان باید در فرایند تصمیمگیری برای حاکمیت معلمان بر منزلت اجتماعی خودشان با حق برابر مشارکت کنند. اما این کار بدون آشنایی و رعایت قانون عرفی پارلمانی (یا دستورنامه رابرت)، هرگز محقق نخواهد شد و هر سازمانی اگر بر اساس این قواعد - که عادلانه و منصفانه بودن تصمیم گروهی را تضمین میکند - تصمیم نگیرد، خواسته یا ناخواسته به یک باند قدرت تبدیل خواهد شد.
سخنران مجمع رابطان تشکلهای فرهنگی کشور قبل از ختم کلام اعلام آمادگی کرد که مفاهیم و قواعد اولیه دستورنامه رابرت را طی حدود چهارده جلسه به رابطان حاضر در مجمع آموزش بدهد و از آن پس، این مجمع در چارچوب این قواعد اداره شود. این امر سبب خواهد شد که این قواعد در سایر تشکلهای فرهنگی کشور نیز محلیسازی شود و به مرور به دبیرستانهای کشور نیز نشت کند.
خاطر نشان میشود در حال حاضر رابطان: ۱. انجمن اسلامی معلمان، ۲. سازمان معلمان ایران، ۳. شاخه فرهنگیان حزب اعتدال و توسعه، ۴. شاخه فرهنگیان حزب کارگزاران، ۵. شاخه فرهنگیان حزب ندای ایرانیان، ۶. کانون صنفی معلمان، ۷. کانون مدرسان دانشگاه فرهنگیان ایران، ۸. مجمع فرهنگیان ایران اسلامی، مجمع رابطان تشکلهای فرهنگی کشور را تشکیل میدهند. هدف از تشکیل این مجمع همافزایی و هماهنگی بیشتر بین تشکلهای عضو در عرصه مشترکات مورد توافق ضمن حفظ استقلال و احترام به تفاوت هدفها و رویکردهای هر تشکل است. نشستهای عادی این مجمع یک هفته در میان برگزار میشود و نمایندگان تشکلهای عضو به صورت دورهای ریاست مجمع را بر عهده میگیرند. هر تشکل عضو سه نماینده به این مجمع معرفی میکند و هر یک از آنان نیز در قبال تشکل متبوع خود مسؤلیتهای تعریف شدهای بر عهده دارد.
ذهنکاوی تخیل
ظاهراً یک عادت یا یک استعداد ذهنی در من ایجاد شده که بخشی از ذهنم ناظر بخشهای دیگر ذهنم هست و فرایندهایی را که سبب و منجر به شکلگیری مفاهیم در ذهنم میشوند و سرانجام شکل یک مقاله به خودش میگیرد را دنبال میکند. البته که این فرایندها بسیار پیچیده هستند و هنوز قادر نشدهام برای آنها چارچوبی تعریف کنم. اما اگر وقت بگذارم میتوانم این فرایندها را تا حدی تشریح کنم. مقالهی «راهحل استراتژیک برای مشکل استراتژیک» هم از این ذهنکاوی خارج نبوده است پس میتوانم در مورد روند شکلگیری آن چیزهای زیادی بنویسم. در ادامه فقط به آن بخش از این فرایندها اشاره میکنم که به محتوای این مقالهی خاص اختصاص دارد. چون برخی فرایندها در مورد نوشتن هر مقاله و هر مطلبی صدق میکند.
در این مورد خاص، مهمترین نکتهای که باید به آن توجه میکردم این بود که احتمالاً این مقاله در سطح هشت تشکل فرهنگی که رابطان آنها در این تشکل فرهنگی حضور دارند ممکن است توزیع شود. به علاوه، این تشکلها با احزاب و سازمانهای سیاسی نیز ارتباط دارند و ممکن است نظرات مطرح شده در آن جلسه و در این مقاله از این طریق در سازمانهای سیاسی نیز منعکس شود.
ایدهی اولیه این مقاله هنگامی در ذهنم شکل گرفت که داشتم در مورد ساختار سخنرانی دانشگاه فرهنگیان فکر میکردم. در آنجا بود که با توجه به مخاطبانم، که دانشجو معلم بودند، سعی کردم به آنان نشان دهم که چه نقش مهمی میتوانند در حل مشکل استراتژیک کشور ایفا کنند. موضوع سخنرانیای که در دانشگاه فرهنگیان ایراد کردم این شد: مشکلاستراتژیک، تحلیل استراتژیک و راهحل استراتژیک.
خیلی منظر ماندم که شاید اعضای انجمن علوم اجتماعی دانشکده علوم انسانی دانشگاه فرهنگیان همت کنند و سخنرانی را از نوار پیاده سازند و ویرایش و منتشر کنند. اما بعدها دریافتم که توان و آمادگی دانشجویان را سنگین سنجی کرده بودم. آنان هنوز مشکلات اجتماعی را که ناشی از بحران آشوب/استبداد حاکم بر جامعههای ایرانی است درک نکردهاند. هنوز آن اندازه پخته نشدهاند که صحبتهای من را درک کنند. به همین خاطر وقتی خانم نقیپی خبر داد که قرار است دستورنامه رابرت را این بار برای هشت تشکل فرهنگی معرفی کنم حدس زدم که همان موضوع را میشود در این جلسه نیز به شکل کاملتر مطرح کرد. عنوانش را گذاشتم: راه حل استراتژیک برای مشکل استراتژیک.
البته،اصرار داشتم که از مشکلات ننالم. به همین دلیل آن رویکرد زیبای ایزاک آدیزس را به زندگی به مثابه مبارزه با مشکلات در اوایل سخنرانی خودم مورد تأکید قرار دادم. فکر میکنم این رویکرد واقعاً اثرگذار است.
در گزارشی که سخنرانی خودم تهیه کردم، به نقل آنچه که در سخنرانی گفته بودم مکلف نماندم. در واقع آن مطالب را به طور کامل بازنویسی کردم و همان مطالب بیان جدیدی یافت که برای مقاله مناسب است.
سعی کردم در یک ساختار منطقی، مشکل استراتژیک و راهحل استراتژیک را به زبان ساده اما دقیق و روشن توصیف کنم. حدس میزنم در این زمینه موفق بودم.
با این همه، دیدم مشکلی که من طرح کردم یک مشکل ملی است و به انجمنهای معلمان اختصاص ندارد. به همین دلیل در بخش پایان سخنرانی خودم، با همین داستگاه مفهومی سعی کردم مشکلات جامعه معلمان را تحلیل کنم و راه حل بدهم: یادگیری همین قواعد و تلاش برای محلیسازی آنها در درون سازمانهای مادر و از آنجا نشت آنها به درون دبیرستانها، و محلیسازی آنها در دبیرستانها که به معنای تغییر رفتار گروهی در دبیرستانهاست.
و دست آخر هم یک بازاریابی هنرمندانه: آموزش این قواعد در مدت حدود چهارده جلسه و بعد هم اداره جلسه با همین قواعد.
و در آخرین بند هم چند نکته مهم در مورد خود مجمع رابطان تشکلهای فرهنگی کشور.
به نظرم این ساختار خیلی خوب از آب درآمد. هرچند تا کنون افرادی مثل آقای هاشمی دبیرکل سازمان معلمان و خانمنقیئی هنوز اظهار نظری نکردهاند. اما استقبال خوب بوده است و من حدس میزنم در هشت سازمان فرهنگی و احیاناْ سازمانهای سیاسی مادر آنها نیز منعکس خواهد شد.
قبل از اینکه به مطلب دیگری بپردازم باید یادآوری کنم که آگانه از پراختن به چند مطلب - فعلاً - خودداری کردم. مثلاً هرگز در این مورد صحبتی نکردم که معلمی پروفشن است و احزاب نباید در فعالیت معلمان مداخله کنند. فعلاً چنین پتانسیلی وجود ندارد و بعداً و در جریان عمل اجتماعی است که باید این نکته درک شود. الان پرداختن به آن زود است.